پارت ۱۹ Blood moon
پارت ۱۹ Blood moon
&ویو ا/ت
در تقریبا باز
نمیخواستم بدونم اون فردی که اومد داخل کیه
فقط نیخواستم از اینجا فرار کنم
اروم و بی سروصدا رفتم سمت در
و خودمو از لابه لا رد کردم
بعد شروع کردم به دویدن سمت اتاقم
سریع از پله بالا رفتم و رفتم داخل اتاقم درو بستم
داخل اتاق چندتا دوربین داشت
اینجا یه حمام کوچیک بود که فقط داخل اون
دوربین نداشت(پس میخوای داشته باشه😐استغفرالله)
رفتم داخل حمام و درو از داخل قفل کردم
شیر ابو باز کردم تا طبیعی باشه
سیبو از یقه لباسم در اوردم یه اب بهش زدم
و گذاشتم داخل تشت و برشگردوندم
&پرش زمانی به پس فردا
حوصلم سر رفته بود کنار پنجره نشسته بودم
ا/ت:گگگگگ(ادا در اوردن)خب چرا فقط یه روز باید بتونم برم بیرون؟
سرمو به پنجره تکیه دادم که چشمام گرم شد و خوابم برد
&پرش زمانی به شب
اجوما:دخترم،بیا برات غذا اوردم
و رفت بیرون
ا/ت:ممنون
غذاهارو خوردم و رفتم کنار پنجره
داشتم به ماه نگاه میکردم که یه ستاره دنباله دار دیدم
خواستم گوشیمو بردارم و یه عکس بگیرم
که یادم اومد گوشیمو بردن
ا/ت:هوففف
در اتاقمو باز کردم و از پله پریدم پایین
رفتم و از پشت به شونه اجوما زدم
ا/ت:اجوما
اجوما:هین،وای ترسیدم
ا/ت:ببخشید،گوشیم کجاست؟
اجوما:دست اربابه،میدونی اگه ارباب تورو ببینه چه بلایی سر هردوتامون میاره؟
ا/ت:ببخشید،گوشیمو میخواستم
اجوما:باشه زود برو تو اتاق میرم از ارباب میگیرم
ا/ت:مرسی
بدو بدو رفتم داخل اتاقم
پشت در منتظر اجوما ایستادم
و بعد از چند دقیقه در باز شد
اجوما:بیا
گوشیمو گرفتم و خداحافظی کردم
دوباره رفتم کنار پنجره و از ستاره عکس گرفتم
میتونستم امروز فرار کنم
رفتم داخل تلفن خواستم به یونا و سوهو زنگ بزنم که انتن نمیداد
نشستم رو تخت و گوشیمو گذاشتم زیر بالشت
باید منتظر میموندم تا نزدیک صبح بشه
بعد چند ساعت گوشیمو برداشتم
و...
&ویو ا/ت
در تقریبا باز
نمیخواستم بدونم اون فردی که اومد داخل کیه
فقط نیخواستم از اینجا فرار کنم
اروم و بی سروصدا رفتم سمت در
و خودمو از لابه لا رد کردم
بعد شروع کردم به دویدن سمت اتاقم
سریع از پله بالا رفتم و رفتم داخل اتاقم درو بستم
داخل اتاق چندتا دوربین داشت
اینجا یه حمام کوچیک بود که فقط داخل اون
دوربین نداشت(پس میخوای داشته باشه😐استغفرالله)
رفتم داخل حمام و درو از داخل قفل کردم
شیر ابو باز کردم تا طبیعی باشه
سیبو از یقه لباسم در اوردم یه اب بهش زدم
و گذاشتم داخل تشت و برشگردوندم
&پرش زمانی به پس فردا
حوصلم سر رفته بود کنار پنجره نشسته بودم
ا/ت:گگگگگ(ادا در اوردن)خب چرا فقط یه روز باید بتونم برم بیرون؟
سرمو به پنجره تکیه دادم که چشمام گرم شد و خوابم برد
&پرش زمانی به شب
اجوما:دخترم،بیا برات غذا اوردم
و رفت بیرون
ا/ت:ممنون
غذاهارو خوردم و رفتم کنار پنجره
داشتم به ماه نگاه میکردم که یه ستاره دنباله دار دیدم
خواستم گوشیمو بردارم و یه عکس بگیرم
که یادم اومد گوشیمو بردن
ا/ت:هوففف
در اتاقمو باز کردم و از پله پریدم پایین
رفتم و از پشت به شونه اجوما زدم
ا/ت:اجوما
اجوما:هین،وای ترسیدم
ا/ت:ببخشید،گوشیم کجاست؟
اجوما:دست اربابه،میدونی اگه ارباب تورو ببینه چه بلایی سر هردوتامون میاره؟
ا/ت:ببخشید،گوشیمو میخواستم
اجوما:باشه زود برو تو اتاق میرم از ارباب میگیرم
ا/ت:مرسی
بدو بدو رفتم داخل اتاقم
پشت در منتظر اجوما ایستادم
و بعد از چند دقیقه در باز شد
اجوما:بیا
گوشیمو گرفتم و خداحافظی کردم
دوباره رفتم کنار پنجره و از ستاره عکس گرفتم
میتونستم امروز فرار کنم
رفتم داخل تلفن خواستم به یونا و سوهو زنگ بزنم که انتن نمیداد
نشستم رو تخت و گوشیمو گذاشتم زیر بالشت
باید منتظر میموندم تا نزدیک صبح بشه
بعد چند ساعت گوشیمو برداشتم
و...
۱۲.۹k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.