عشق جدید

تنها کسی که به ذهنم می‌رسید ا.ت بود بهش زنگ زدم
(علامت کوک-علامت ا.ت@)
@های بوی چطوری
-ا. ت(با گریه)
@کوک داری کریه میکنی؟
-ا.ت حالم خوب نیست میایی پیشم
@باشه لوکیشن بفرست الان میام
رفتم سمت پارک کنار دریاچه نشسته و گریه کردم
که ا.ت اومد
@کوک چی شده چرا گریه میکنی
نفهمیدم چی شد رفتم تو بقلش
@هیشش اشکال نداره
بقلش احساس آرامش میداد یکم که گریه کردم از بقلش اومدم بیرون
@چی شده چرا گریه میکردی
-خب ......
@چییییی لارا و تیهونگ مگه جدا نشده بودننننن این پسر دایی ما هم چه آدمی بوده ما نمیدونستیم حالا تو خودتو ناراحت نکن
-من دیگه لارا و فراموش کردم دیگه نمیخوام ببینمش

جیمین ویو
غذامون خوردیم حالا نوبت اینکه که بهش اعتراف کنم
جیمین:جنی
جنی:جان
جیمین(تو ذهنش)آخ جونت بی بلا
جیمین:ام جنی من منننننن د دوست دا دارمممممممم
جنی:...
جیمین:....
جنی:خب منم د دوستتتت دارممممممم
جیمین جنی رو بقل کرد و رو هوا چرخوند
جنی:جیمینی تو رستورانیم
جیمین:آخ ببخشید حیح
جنی:خنده

۲ هفته بعد

ا.ت ویو
تو این ۲ هفته با کوک خیلی وقت گذروندیم و من عاشقش شدم ا راستی جیمین و جنی هم باهم دوست شدن و عاشق همن امشب مدرسه ی مهمونی برگزار کرده و کوک منو دعوت کرده که باهم بریم و این فرست خوبیه که بهش اعتراف کنم