تپش قلب پارت ۵۲
از زبون خودم
رفتم تو بغلش کوک:ببخشید من غلط کردم قهر نکن اینجوری خوب گردنمو میبوسید کوک:نفسم میدونم دیر اومدم ولی باور کن عصبانیتم از یه چیز دیگه بود تو رو خدا بخاطر کار من گریه نکن آتیشم میزنی خوب😢 من:جونگ کوک من دوست دارم یه لحظه انگار باهام سرد شدی نفسم گرفت کوک:آخخخ معذرت میخوام من میخواستم سریکی خالی کنم و وقتی چشمم به تو افتاد رو تو خالی کردم ببخشید الانم اگه گریه خودمو میکشم فهمیدی من:خیله خوب از تو بغلش اومدم بیرون دستمو گرفت اشکامو پاک کرد کوک:آشتی🙂لطفا من:خیله خوب آشتی کوک:هه اومد جلو دستاشو دور کمرم حلقه کرد قلقلکم داد من:عاااا نکن😂 کوک:😂 آشتی من:آشتی کوک:آخ عزیزم گردنمو گونمو لبمو بوسید سرشو تو گردنم نگه داشت دو تا دستامو دور گردنش انداختم بلندم کرد پاهامو دور کمرش حلقه کردم اونم پامو گرفت بردم تو اتاق درم بست گذاشتم رو زمین دستمو رو دیگش گذاشتم و نوازش میکردمو میچرخوندم کوک:آههه.... آههه یورا..... آههه موچ دستمو گرفت اومد جلو سمت صورتم کوک:بازی میخوای منم بازی کنم هان لبامو بوسید خیس همونجوری برد عقب انداختم رو تخت خودشم اومد روم میخواست لبامو دراره که نتونست کوک:هاه درش بیار پاشدم لباسمو در آوردم کوک:لعنتی رفت سمت قفسه سینم بوسیدش کوک:هوم خوشمزه سینه هامو بوسید کوک:چرا انقدر نرمن هان
رفتم تو بغلش کوک:ببخشید من غلط کردم قهر نکن اینجوری خوب گردنمو میبوسید کوک:نفسم میدونم دیر اومدم ولی باور کن عصبانیتم از یه چیز دیگه بود تو رو خدا بخاطر کار من گریه نکن آتیشم میزنی خوب😢 من:جونگ کوک من دوست دارم یه لحظه انگار باهام سرد شدی نفسم گرفت کوک:آخخخ معذرت میخوام من میخواستم سریکی خالی کنم و وقتی چشمم به تو افتاد رو تو خالی کردم ببخشید الانم اگه گریه خودمو میکشم فهمیدی من:خیله خوب از تو بغلش اومدم بیرون دستمو گرفت اشکامو پاک کرد کوک:آشتی🙂لطفا من:خیله خوب آشتی کوک:هه اومد جلو دستاشو دور کمرم حلقه کرد قلقلکم داد من:عاااا نکن😂 کوک:😂 آشتی من:آشتی کوک:آخ عزیزم گردنمو گونمو لبمو بوسید سرشو تو گردنم نگه داشت دو تا دستامو دور گردنش انداختم بلندم کرد پاهامو دور کمرش حلقه کردم اونم پامو گرفت بردم تو اتاق درم بست گذاشتم رو زمین دستمو رو دیگش گذاشتم و نوازش میکردمو میچرخوندم کوک:آههه.... آههه یورا..... آههه موچ دستمو گرفت اومد جلو سمت صورتم کوک:بازی میخوای منم بازی کنم هان لبامو بوسید خیس همونجوری برد عقب انداختم رو تخت خودشم اومد روم میخواست لبامو دراره که نتونست کوک:هاه درش بیار پاشدم لباسمو در آوردم کوک:لعنتی رفت سمت قفسه سینم بوسیدش کوک:هوم خوشمزه سینه هامو بوسید کوک:چرا انقدر نرمن هان
۳۲.۰k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.