trust me part. 34
«فلش بک»
(از دید هوپی)
کوک: چی شد؟
هوپی: بهتره بدنش به صدای ماها واکنش نشون میده و این خوبه باعث میشه روز به روز حالش بهتر بشه
ته: یعنی خوب میشه؟
هوپی: امیدوارم
نامجون: خب دیگه بریم خونه
هوپی: نه دیگه اونجا نرین
جین: چرا؟
یونگی:معلوم دیگه جاسوسای اون سوهو مطمعنم تا الان همه جا رو گشتن حتی توی خونه هم رفتن
هوپی: یونگی درست میشه همسن جا بمونید اتاقا زیاده
ته: اوکی پسرا بریم
هوپی: من میرم به ماها سر بزنم
یونگی : باشه برو منم میام
«فلش بک»
( از دید ماها)
ساعت سه بود همه خواب بودن خوابم نمی برد نمی تونستم تا فردا صبح صبر کنم از روی تخت پاشدمو سمت بالکون رفتمو درشو بار کردم و روی صندلی نشستم و به ماه کاملی که توی اسمون بود نگاه می کردم
+ تو هم مثل من ماهت رو دیدید؟ خوشحالم تو کامل بودن و زنده بودن ماهت رو دیدی
چند دقیقه همون جا نشستم و پاشدم و توی اتاق رفتم
رو تخت داراز کشیدم بازم خوابم نمیبرد
پاشدم و سمت در اتاقم رفتمو باز کردم درو برمو نگاه کردم که کسی نباشه از اتاق امدم بیرون و یواش از پله ها بالا رفتم
به اخرین پله طبقه بالا رسیدم و قبل از این که وارد بشم درو برمو نگاه کردم کسی نبود تا پامو گذاشتم یکی از اتاقا امد بیرون
سریع سمت گلدون بزرگی که کنار دیوار بود رفتمو نشستم
اجوما: چشم ارباب حواسم هست شبتون بخیر
اجوما بود نفسمو حبس کرده بودم که صدام درنیاد بعد این که از پله ها رفت پایین بالاخره نفس راحتی کشیدم
از کنار گلدون پاشدمو سمت اتاق جیمین رفتمو درشو یواش باز کردم کسی نبود
واردش شدمو درو بستم
سمت تخت رفتم و دیدم درو برش کلی وسیله بود اروم سمت رفتمو دستش گرفتم
+(با بغض) خوشحالم تنهام نزاشتیم
سرش باند پیچی شده بود و اروم چشماشو بسته بود
+ جیمین نمی خوای از خواب پاشی زیاد خوابیدی 😢لطفا پاشو هق می خوام بازم بغلم کنی
+ دلم برای این که بهم بگی همه چیز درست میشه گریه نکن تنگ شده هق لطفا پاشو
روی صندلی کنار تختش نشستم و یواش یواش گریه می کردم که صدام بیرون نره چشمام گرم شدن همون جا خوابم برد
( از دید هوپی)
اه چقدر کمرم درد می کرد ایییی یونگی....بگم چی کارت نکنه کل دلتنگی شو همون دیشب روم خالی کرد
با درد کمرم و شکمم به زور رو تخت جابه جا شدم که یک دفعه کمرم تیر کشید
هوپی: اهههههههه
یونگی: چی شده؟ خوبی؟؟
هوپی:سوالیه که میپرسی؟؟
یونگی: چی شده خب؟
هوپی: کوفت چی شده دیشبو یادت نیست؟
یونگی: خودت گفتی محکم تر
هوپی: من یه گوهی خوردم تو فکر منو نمی کنی؟
«فلش یک»
(⛔⛔هرکس دوست نداره این قسمتو نخونه این قسمت اسماته🚫⛔⛔)
«به دلیل این که ممکنه فیل بشم این جاشو نمی تونم بزارم هرکی خواست بیاد دایرکت بهش بدم😁)
یونگی سمتم امد و منو دراز کشوند و دلمو ماساژ میداد
یونگی: انقدر غر نزن بیب چون میدونم خودتم خوشت امد
همین جوری برام ماساژ داد تا این که بهتر شدم
یونگی: پاشو بریم حمام خستگی و کسلی از تنت بریزه
هوپی: باش
از روی تخت پاشدمو سمت حمام رفتیم
(نیم ساعت بعد)
از حمام امد بیرون و لباسمو تنم کردمو
هوپی: یونگی برات لباس گذاشتم رو رخت اویز
یونگی: اوکی
از اتاق امد بیرون و رفتم پایین توی سالون
کوک: چطوری؟ چرا این جوری راه میری؟
هوپی: خوبم چجوری خوبم که
ته: راس میگه انگار چوب کردن توی ک.......
هوپی: یاااااااااااااا بدو بدو برین پایین یکی تون بره نامیجن رو بیدار کنه
کوک: من میرم😈
هوپی: اوکی
سمت اتاق ماها رفتمو دو بار در زدم
هوپی: ماها؟ خوابی؟ بیام توی؟
دوباره در زدم جواب نداد
درو باز کردم با جای خالی ماها رو به رو شدم
سمت سرویسا رفتم ولی اونجا هم کسی نبود
هوپی: تههههههه
ته: بلهههه؟
هوپی: ماها پایینه؟؟؟؟
ته: نههه
سریع سمت طبقه بالا رفتمو در اتاق جیمینو باز کردم دیدم دست جیمینو محکم گرفته سرشو روی تخت گذاشت و خودش روی صندلی نشسته بود و خوابیده بود
هوپی: هوف ماها
بنمایند در خماری😁
نظر یادتون نره😘😘
دوستون دارم😁😁
تا پنج شنبه جمعه بعدی بای بای😃
(از دید هوپی)
کوک: چی شد؟
هوپی: بهتره بدنش به صدای ماها واکنش نشون میده و این خوبه باعث میشه روز به روز حالش بهتر بشه
ته: یعنی خوب میشه؟
هوپی: امیدوارم
نامجون: خب دیگه بریم خونه
هوپی: نه دیگه اونجا نرین
جین: چرا؟
یونگی:معلوم دیگه جاسوسای اون سوهو مطمعنم تا الان همه جا رو گشتن حتی توی خونه هم رفتن
هوپی: یونگی درست میشه همسن جا بمونید اتاقا زیاده
ته: اوکی پسرا بریم
هوپی: من میرم به ماها سر بزنم
یونگی : باشه برو منم میام
«فلش بک»
( از دید ماها)
ساعت سه بود همه خواب بودن خوابم نمی برد نمی تونستم تا فردا صبح صبر کنم از روی تخت پاشدمو سمت بالکون رفتمو درشو بار کردم و روی صندلی نشستم و به ماه کاملی که توی اسمون بود نگاه می کردم
+ تو هم مثل من ماهت رو دیدید؟ خوشحالم تو کامل بودن و زنده بودن ماهت رو دیدی
چند دقیقه همون جا نشستم و پاشدم و توی اتاق رفتم
رو تخت داراز کشیدم بازم خوابم نمیبرد
پاشدم و سمت در اتاقم رفتمو باز کردم درو برمو نگاه کردم که کسی نباشه از اتاق امدم بیرون و یواش از پله ها بالا رفتم
به اخرین پله طبقه بالا رسیدم و قبل از این که وارد بشم درو برمو نگاه کردم کسی نبود تا پامو گذاشتم یکی از اتاقا امد بیرون
سریع سمت گلدون بزرگی که کنار دیوار بود رفتمو نشستم
اجوما: چشم ارباب حواسم هست شبتون بخیر
اجوما بود نفسمو حبس کرده بودم که صدام درنیاد بعد این که از پله ها رفت پایین بالاخره نفس راحتی کشیدم
از کنار گلدون پاشدمو سمت اتاق جیمین رفتمو درشو یواش باز کردم کسی نبود
واردش شدمو درو بستم
سمت تخت رفتم و دیدم درو برش کلی وسیله بود اروم سمت رفتمو دستش گرفتم
+(با بغض) خوشحالم تنهام نزاشتیم
سرش باند پیچی شده بود و اروم چشماشو بسته بود
+ جیمین نمی خوای از خواب پاشی زیاد خوابیدی 😢لطفا پاشو هق می خوام بازم بغلم کنی
+ دلم برای این که بهم بگی همه چیز درست میشه گریه نکن تنگ شده هق لطفا پاشو
روی صندلی کنار تختش نشستم و یواش یواش گریه می کردم که صدام بیرون نره چشمام گرم شدن همون جا خوابم برد
( از دید هوپی)
اه چقدر کمرم درد می کرد ایییی یونگی....بگم چی کارت نکنه کل دلتنگی شو همون دیشب روم خالی کرد
با درد کمرم و شکمم به زور رو تخت جابه جا شدم که یک دفعه کمرم تیر کشید
هوپی: اهههههههه
یونگی: چی شده؟ خوبی؟؟
هوپی:سوالیه که میپرسی؟؟
یونگی: چی شده خب؟
هوپی: کوفت چی شده دیشبو یادت نیست؟
یونگی: خودت گفتی محکم تر
هوپی: من یه گوهی خوردم تو فکر منو نمی کنی؟
«فلش یک»
(⛔⛔هرکس دوست نداره این قسمتو نخونه این قسمت اسماته🚫⛔⛔)
«به دلیل این که ممکنه فیل بشم این جاشو نمی تونم بزارم هرکی خواست بیاد دایرکت بهش بدم😁)
یونگی سمتم امد و منو دراز کشوند و دلمو ماساژ میداد
یونگی: انقدر غر نزن بیب چون میدونم خودتم خوشت امد
همین جوری برام ماساژ داد تا این که بهتر شدم
یونگی: پاشو بریم حمام خستگی و کسلی از تنت بریزه
هوپی: باش
از روی تخت پاشدمو سمت حمام رفتیم
(نیم ساعت بعد)
از حمام امد بیرون و لباسمو تنم کردمو
هوپی: یونگی برات لباس گذاشتم رو رخت اویز
یونگی: اوکی
از اتاق امد بیرون و رفتم پایین توی سالون
کوک: چطوری؟ چرا این جوری راه میری؟
هوپی: خوبم چجوری خوبم که
ته: راس میگه انگار چوب کردن توی ک.......
هوپی: یاااااااااااااا بدو بدو برین پایین یکی تون بره نامیجن رو بیدار کنه
کوک: من میرم😈
هوپی: اوکی
سمت اتاق ماها رفتمو دو بار در زدم
هوپی: ماها؟ خوابی؟ بیام توی؟
دوباره در زدم جواب نداد
درو باز کردم با جای خالی ماها رو به رو شدم
سمت سرویسا رفتم ولی اونجا هم کسی نبود
هوپی: تههههههه
ته: بلهههه؟
هوپی: ماها پایینه؟؟؟؟
ته: نههه
سریع سمت طبقه بالا رفتمو در اتاق جیمینو باز کردم دیدم دست جیمینو محکم گرفته سرشو روی تخت گذاشت و خودش روی صندلی نشسته بود و خوابیده بود
هوپی: هوف ماها
بنمایند در خماری😁
نظر یادتون نره😘😘
دوستون دارم😁😁
تا پنج شنبه جمعه بعدی بای بای😃
۳۰.۸k
۰۱ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.