Love warning
پارت اخر
بعد از چند ساعت
ویو کوک: لیا به هوش اومده بود رفتم داخل اتاقی که بود وقتی منو دید با استرس گفت
لیا:کوک...بچه هام سالمن؟
کوک: اره الان میان مامانشون رو ببینن..خودت خوبی؟
لیا: اره خوبم... اخه به نظرت میتونم خوب باشم شکمم باز شده و دوتا فسقلی اومدن بیرون به نظرت خوبم؟
کوک:اوه راست میگی...اگه شکمت زیاد درد میکنه میخوای به پرستار بگم؟
لیا: نه عزیزم نیاز نیست
کوک: تو چرا یه بار وحشی یه بار اروم این از خاصیت زاییدنه؟( با خنده میگه)
لیا:نخنددد شکمم باز میشه ( با خنده)...چرا بچه هارو نیاورد...میگم شبیه منن یا تو
کوک: معلومه من
لیا: من زحمت نه ماه رو کشیدم غلط میکنن شبیه تو باشن(دوستان بچه هاشون دختر و پسر هستن)
ویو لیا:همون موقع پرستار اومد و یکی رو داد به کوک اون یکی هم داد به من خیلی کوچولو بودن نگاهی به کوک کردم که دیدم داره با ذوق اونی که توی بغلش بود رو نگاه میکنه برگشت سمتم و گفت
کوک:ازت ممنونم که زندگیمو شیرین کردی
لیا:منم به خاطر وجودت توی زندگیم ممنونم....دوستت دارم
کوک: منم دوستت دارم
پایان
بعد از چند ساعت
ویو کوک: لیا به هوش اومده بود رفتم داخل اتاقی که بود وقتی منو دید با استرس گفت
لیا:کوک...بچه هام سالمن؟
کوک: اره الان میان مامانشون رو ببینن..خودت خوبی؟
لیا: اره خوبم... اخه به نظرت میتونم خوب باشم شکمم باز شده و دوتا فسقلی اومدن بیرون به نظرت خوبم؟
کوک:اوه راست میگی...اگه شکمت زیاد درد میکنه میخوای به پرستار بگم؟
لیا: نه عزیزم نیاز نیست
کوک: تو چرا یه بار وحشی یه بار اروم این از خاصیت زاییدنه؟( با خنده میگه)
لیا:نخنددد شکمم باز میشه ( با خنده)...چرا بچه هارو نیاورد...میگم شبیه منن یا تو
کوک: معلومه من
لیا: من زحمت نه ماه رو کشیدم غلط میکنن شبیه تو باشن(دوستان بچه هاشون دختر و پسر هستن)
ویو لیا:همون موقع پرستار اومد و یکی رو داد به کوک اون یکی هم داد به من خیلی کوچولو بودن نگاهی به کوک کردم که دیدم داره با ذوق اونی که توی بغلش بود رو نگاه میکنه برگشت سمتم و گفت
کوک:ازت ممنونم که زندگیمو شیرین کردی
لیا:منم به خاطر وجودت توی زندگیم ممنونم....دوستت دارم
کوک: منم دوستت دارم
پایان
۱۴.۸k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.