تو مال منی پارت20
&کوک وقتی گارد سلطنتی اومده بود بالا عده ای که ویکتور رو بردن دستور تخلیه طبقه آخر رو داد کارکن ها و لوسی رو گارد سلطنتی از طبقه آخر خارج کرده بودن قبل از بیهوشی آنجلا
تهیونگ:به سمت اتاق آنجلا حرکت کردم که کوک و یونگی هم پشت من راه افتادن درو باز کردم که دیدم توی اتاق نیستن تعجب کردم که یهو دیواری که رنگ سیاه داشت باز شد و جولیا اومد بیرون پس توی اتاق ی اتاق مخفی هم بود با عجله اومد سمتم
جولیا:تهیونگ تو چته اون دختره چه گناهی داره (داد)
تهیونگ:من ...من نمیدونم
جولیا:احمق چی رو نمیدونی (داد)
&که یهو در اتاق باز شد و یک دکتر با روپوش دکتری که تنش بود وارد اتاق شد و به سمت اتاق مخفی رفت که
کوک:اون کی بود؟
جولیا:دکتر شرکت جیمین گفته بیاد
&جولیا به طرف اتاق مخفی حرکت کرد که بقیه هم دنبالش داخل اتاق شدن فضای اتاق ی اتاق دارکی بود تمام نیاز های یک اتاق رو کامل داشت و همه چی تکمیل بود که
تهیونگ:وارد اتاق شدیم اتاق مخفی خوبی بود کاملا مجهز داخل تر رفتیم که آنجلا رو روی تخت دیدم و دکتر رو بالا سرش جیمین رو مبل کنار پنجره نشسته بود و سرشو گرفته بود چشمم به آنجلا افتاد دیدنش تو اون حال باعث میشد قلبمو به درد بیاره من چم شده چرا هر آن دارم ی هوایی میزنم چرا؟
&که دکتر گفت
دکتر:سرورم!
&جیمین با عجله بلند شد اومد طرفش و با نگرانی بهش خیره شد
دکتر:مشکل جدی نیس فقط شوک عصبی بهشون دست داده کمی نیاز به مراقبت دارن کمی بعد در اثر دارویی که دادم بهوش میان
جیمین:ممنون جناب دکتر مرخصید(نگران )
&که جیمین به طرف خواهرش رفت و کنارش نشست دستاشو بین موهاش برد و سرد رو بین دستاش قرار داد که گفت
جیمین:این عوضی از کی انگلیسه تهیونگ!؟(صدای گرفته و بی حوصله)
کوک: از دیروز اومده .... امروز قرار بود که ملکه وپادشاه هم بیان به انگلیس برای کار های جشن سلطنتی و دیدن مادرت
جیمین:برای چی؟(بی حوصله)
تهیونگ:درباره تو و جولیا
&که جیمین بیحوصله زل زد به تهیونگ
تهیونگ:جولیا با پدر دو هفته قبل حرف زده بود و پدر مخالفت کرده بود سه روز پیش قبل از اومدنم به انگلیس با پدر حرف زده بودم و راضیش کرده بودم قرار بود چند روز بعد بیان اینجا و با مادرت حرف بزنن میدونی که ما مثل انسان های معمولی تصمیم نمیگیریم سلطنت و قدرت سیاست های کثیفی داره
جیمین:.....
شرط پارت بعد لایک100 کامنت 200 لذت ببرید💗✨
روزطبیعت مبارک💗🌿🌳
تهیونگ:به سمت اتاق آنجلا حرکت کردم که کوک و یونگی هم پشت من راه افتادن درو باز کردم که دیدم توی اتاق نیستن تعجب کردم که یهو دیواری که رنگ سیاه داشت باز شد و جولیا اومد بیرون پس توی اتاق ی اتاق مخفی هم بود با عجله اومد سمتم
جولیا:تهیونگ تو چته اون دختره چه گناهی داره (داد)
تهیونگ:من ...من نمیدونم
جولیا:احمق چی رو نمیدونی (داد)
&که یهو در اتاق باز شد و یک دکتر با روپوش دکتری که تنش بود وارد اتاق شد و به سمت اتاق مخفی رفت که
کوک:اون کی بود؟
جولیا:دکتر شرکت جیمین گفته بیاد
&جولیا به طرف اتاق مخفی حرکت کرد که بقیه هم دنبالش داخل اتاق شدن فضای اتاق ی اتاق دارکی بود تمام نیاز های یک اتاق رو کامل داشت و همه چی تکمیل بود که
تهیونگ:وارد اتاق شدیم اتاق مخفی خوبی بود کاملا مجهز داخل تر رفتیم که آنجلا رو روی تخت دیدم و دکتر رو بالا سرش جیمین رو مبل کنار پنجره نشسته بود و سرشو گرفته بود چشمم به آنجلا افتاد دیدنش تو اون حال باعث میشد قلبمو به درد بیاره من چم شده چرا هر آن دارم ی هوایی میزنم چرا؟
&که دکتر گفت
دکتر:سرورم!
&جیمین با عجله بلند شد اومد طرفش و با نگرانی بهش خیره شد
دکتر:مشکل جدی نیس فقط شوک عصبی بهشون دست داده کمی نیاز به مراقبت دارن کمی بعد در اثر دارویی که دادم بهوش میان
جیمین:ممنون جناب دکتر مرخصید(نگران )
&که جیمین به طرف خواهرش رفت و کنارش نشست دستاشو بین موهاش برد و سرد رو بین دستاش قرار داد که گفت
جیمین:این عوضی از کی انگلیسه تهیونگ!؟(صدای گرفته و بی حوصله)
کوک: از دیروز اومده .... امروز قرار بود که ملکه وپادشاه هم بیان به انگلیس برای کار های جشن سلطنتی و دیدن مادرت
جیمین:برای چی؟(بی حوصله)
تهیونگ:درباره تو و جولیا
&که جیمین بیحوصله زل زد به تهیونگ
تهیونگ:جولیا با پدر دو هفته قبل حرف زده بود و پدر مخالفت کرده بود سه روز پیش قبل از اومدنم به انگلیس با پدر حرف زده بودم و راضیش کرده بودم قرار بود چند روز بعد بیان اینجا و با مادرت حرف بزنن میدونی که ما مثل انسان های معمولی تصمیم نمیگیریم سلطنت و قدرت سیاست های کثیفی داره
جیمین:.....
شرط پارت بعد لایک100 کامنت 200 لذت ببرید💗✨
روزطبیعت مبارک💗🌿🌳
۴۱.۶k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.