خلافکار قسمت ۱۱:
تهیونگ:نه لازم نیست روی دسته مبل بشینی تو باید دقیقا روی پاش بشینی
جیغ زدم گفتم:چی؟
کوک:چاره ای نداری...نترس این فقط یه نقش کوتاهه ببین
تهیونگ یه صندلی آورد و نشست کوک هم ادای این دخترا رو در آورد که موهاشونو یه طرف گردنشون میریزن و بعد نشست روی پای تهیونگ تهیونگ زد زیر خنده گفت:بابا بلند شو برو آبرومونو بردی با این دختر شدنت
کوک با خنده و لبخند گفت:حالا دیدی؟
گفتم:من میترسم اگر کاری کنه چی
کوک:نه بابا توی جمع میتونه چیکار کنه مگه؟وایسا بازت کنم شاید اونوقت بهتر بفهمی اگر انجامش بدی است استرست میره
کوک طناب هارو باز کرد و منم بلند شدم کوک نشست،با نگاهش به من و بعد به پاش اشاره کرد،من که شوکه شده بودم هیچ کاری نکردم،کوک با لبخند آروم گفت:بشین دیگه!
میخواستم هم این کله شق رو خفه کنم هم میخواستم گریه کنم که این چه وضعیه اومدم طرفش با پام کوبیدم روی کفشش بعد نشستم زمین میخواستم گریه کنم اما گریه ام نمیومد
کوک:آی آی چته؟اینجوری میخوای آبروی جیمین رو هم ببری؟
زدم زیر گریه گفتم:این چه وضعشه آخه...
کوک بلند شدم اومد روبه روم زانو زد شونه هامو گرفت با لبخند گفت:اشکال نداره!آروم باش ببین این الان فقط برای اینکه اونجا خراب نکنی نه ما لمست میکنیم نه جیمین خب؟اون خبر نداره تو قراره چجور باشی حتی نمیدونه تو قراره دوست دخترش باشی...میخوای ازش انتقام بگیری یا نه؟
گفتم:آره میخوام!
کوک:پس با این شوک اون هم شوکه میکنیم خب؟ و نقش خوبی که تو بازی کردی ملاک اون زن هاست! زن هایی که انگار یه دختر هستن اما اینجوری که تو خودتو به حد اون برسونی اون بعلاوه دستش میاد که با یه دختر نه بلکه با یه زن جسور طرفه خب؟
اشکامو پاک کردم گفتم:باشه!
کوک:آفرین گریه ماله یه دختره اما زن گریه نمیکنه نذار به دختر درونت تبدیل بشی و ضعیف بشی حالا دوباره امتحان میکنیم
کوک نشست روی صندلی میخواستم گریه کنم که یهو نقشه کشیدم خندم گرفت دوباره کوبیدم روی کفشش(ای بابا😂🤦♀️)کوک بدبخت پاشو گرفت خوشم اومده بود دوباره روی پاش کوبیدم و خندیدم اون هم درد داشت هم خنده تهیونگ و شوگاه هم میخندیدن خواستم دوباره کفششو له کنم که اینبار پامو گرفت خندم لغو شد پسرا هم همینطور کوک هم جدی شد و گفت:آخرین بارته...باشه؟
خندیدم گفتم:باشه
دوباره کوبیدم کوک:آخ آخ نگفتم دوباره بکوب که...گفتم دفعه آخرته
گفتم:باشه حالا دلم خنک شد...خب آمادم
به قول کوک موهامو بردم یه طرف گردنم و نشستم روی پاش زیاد استرس نداشتم چون اعتماد داشتم دیگه قرار نیست اتفاقی بیوفته
بعد بلند شدم کوک هم همینطور:خب خوبه اما فقط زیادی تا ۱۰ شب نداریم باید چیز های دیگه هم تمرین کنیم،میریم سراغ قدم های بانوی جوان
بعد برام یه جفت کفش پاشنه دار اورد
جیغ زدم گفتم:چی؟
کوک:چاره ای نداری...نترس این فقط یه نقش کوتاهه ببین
تهیونگ یه صندلی آورد و نشست کوک هم ادای این دخترا رو در آورد که موهاشونو یه طرف گردنشون میریزن و بعد نشست روی پای تهیونگ تهیونگ زد زیر خنده گفت:بابا بلند شو برو آبرومونو بردی با این دختر شدنت
کوک با خنده و لبخند گفت:حالا دیدی؟
گفتم:من میترسم اگر کاری کنه چی
کوک:نه بابا توی جمع میتونه چیکار کنه مگه؟وایسا بازت کنم شاید اونوقت بهتر بفهمی اگر انجامش بدی است استرست میره
کوک طناب هارو باز کرد و منم بلند شدم کوک نشست،با نگاهش به من و بعد به پاش اشاره کرد،من که شوکه شده بودم هیچ کاری نکردم،کوک با لبخند آروم گفت:بشین دیگه!
میخواستم هم این کله شق رو خفه کنم هم میخواستم گریه کنم که این چه وضعیه اومدم طرفش با پام کوبیدم روی کفشش بعد نشستم زمین میخواستم گریه کنم اما گریه ام نمیومد
کوک:آی آی چته؟اینجوری میخوای آبروی جیمین رو هم ببری؟
زدم زیر گریه گفتم:این چه وضعشه آخه...
کوک بلند شدم اومد روبه روم زانو زد شونه هامو گرفت با لبخند گفت:اشکال نداره!آروم باش ببین این الان فقط برای اینکه اونجا خراب نکنی نه ما لمست میکنیم نه جیمین خب؟اون خبر نداره تو قراره چجور باشی حتی نمیدونه تو قراره دوست دخترش باشی...میخوای ازش انتقام بگیری یا نه؟
گفتم:آره میخوام!
کوک:پس با این شوک اون هم شوکه میکنیم خب؟ و نقش خوبی که تو بازی کردی ملاک اون زن هاست! زن هایی که انگار یه دختر هستن اما اینجوری که تو خودتو به حد اون برسونی اون بعلاوه دستش میاد که با یه دختر نه بلکه با یه زن جسور طرفه خب؟
اشکامو پاک کردم گفتم:باشه!
کوک:آفرین گریه ماله یه دختره اما زن گریه نمیکنه نذار به دختر درونت تبدیل بشی و ضعیف بشی حالا دوباره امتحان میکنیم
کوک نشست روی صندلی میخواستم گریه کنم که یهو نقشه کشیدم خندم گرفت دوباره کوبیدم روی کفشش(ای بابا😂🤦♀️)کوک بدبخت پاشو گرفت خوشم اومده بود دوباره روی پاش کوبیدم و خندیدم اون هم درد داشت هم خنده تهیونگ و شوگاه هم میخندیدن خواستم دوباره کفششو له کنم که اینبار پامو گرفت خندم لغو شد پسرا هم همینطور کوک هم جدی شد و گفت:آخرین بارته...باشه؟
خندیدم گفتم:باشه
دوباره کوبیدم کوک:آخ آخ نگفتم دوباره بکوب که...گفتم دفعه آخرته
گفتم:باشه حالا دلم خنک شد...خب آمادم
به قول کوک موهامو بردم یه طرف گردنم و نشستم روی پاش زیاد استرس نداشتم چون اعتماد داشتم دیگه قرار نیست اتفاقی بیوفته
بعد بلند شدم کوک هم همینطور:خب خوبه اما فقط زیادی تا ۱۰ شب نداریم باید چیز های دیگه هم تمرین کنیم،میریم سراغ قدم های بانوی جوان
بعد برام یه جفت کفش پاشنه دار اورد
۴۲۹
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.