لباسمو بعد یه ساعت انتخاب کردم و حاضر شدم (اسلاید دوم لبا
لباسمو بعد یه ساعت انتخاب کردم و حاضر شدم (اسلاید دوم لباس اته)
(دو ساعت بعد)
از استرس زیاد کل مدت داشتم پوست لبمو میکندم که خوشگل بنظر میام یا نه و جای استرس اور داستان اینه که وو سوک یه سری
جنده که خودش میگه دخترای خوبین هم دعوت کرده و من نگران اینم که به هیسونگ نزدیک بشن
در باز شد و دوستای وو سوک اومدن هیسونگ انقد خوب شده بود که میخواستم برم ازش لب بگیر....نه نه نه اصلا از این فکرا نباید بکنم
تولد شروع شد و همه شروع کردیم به دست زدن و باز کردن کادو ها
(۱ ساعت بعد)
وو سوک و دوستاش تصمیم گرفتن که جرعت حقیقت بازی کنن منم که بین جمع اونا تقریبا قریبه بودم رفتم رو مبل نشستم تا به هیسونگ و جنده های دور و ورش نظارت داشته باشم که هیسونگ گفت
هیسونگ:اسمت اته درسته
ویو ات
قلبم داشت میومد تو دهنم الان ناموسا هیسونگ با من حرف زد؟کیتببکلجغم
ات:ا..اره
هیسونگ:چرا تو نمیای جرعت حقیقت
ات:ا..آخه من تو جمعتون..ت..تقریبا قریبم
هیسونگ: نه بابا قریبه چیه بیا بازی
(ادامش پارت بعد)
(دو ساعت بعد)
از استرس زیاد کل مدت داشتم پوست لبمو میکندم که خوشگل بنظر میام یا نه و جای استرس اور داستان اینه که وو سوک یه سری
جنده که خودش میگه دخترای خوبین هم دعوت کرده و من نگران اینم که به هیسونگ نزدیک بشن
در باز شد و دوستای وو سوک اومدن هیسونگ انقد خوب شده بود که میخواستم برم ازش لب بگیر....نه نه نه اصلا از این فکرا نباید بکنم
تولد شروع شد و همه شروع کردیم به دست زدن و باز کردن کادو ها
(۱ ساعت بعد)
وو سوک و دوستاش تصمیم گرفتن که جرعت حقیقت بازی کنن منم که بین جمع اونا تقریبا قریبه بودم رفتم رو مبل نشستم تا به هیسونگ و جنده های دور و ورش نظارت داشته باشم که هیسونگ گفت
هیسونگ:اسمت اته درسته
ویو ات
قلبم داشت میومد تو دهنم الان ناموسا هیسونگ با من حرف زد؟کیتببکلجغم
ات:ا..اره
هیسونگ:چرا تو نمیای جرعت حقیقت
ات:ا..آخه من تو جمعتون..ت..تقریبا قریبم
هیسونگ: نه بابا قریبه چیه بیا بازی
(ادامش پارت بعد)
۳.۰k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.