وقتی روش کرم میریزی p1
چندین شب میشد که هینوجین به خاطر کامبک جدیدشون شب ها دیر میومد خونه یا وقتایی هم که میومد اصلا بهت توجه نمیکرد و همش سرش تو گوشی بود…..همونطور که تو افکار خودت غرق شده بودی نگاهی به ساعت انداختی دیگه حداقل تا چند دقیقه ی دیگه سر وکله ی شوهرت پیدا میشد ….همنطور که نگاهتو به در داده بودی با صدای زنگ ایفون از جا پریدی …. خودتو به ایفون نزدیک کردی تا به چهره ی فرد پشت ایفون رو واضح تر ببینی ….هیونجین بود …پوفی از سر کلافگی کشید و در باز کردی
ات: سلام
هیون: سلام عزیزم
ات: هی هیونجین … چرا زنگ ایفونو زدی مگه تو کلید نداری ؟
هیون روشو به سمتت برگردوند….
هیون : اره دارم ولی یادم رفت بود ببرمش
ات پوزخند صدا داری زد
ات: معلومه از بس که حواس جمعی داری هی همه چی یادت …
هیون: ات انقدر غر غر نکن سرم شدیدا درد میکنه …. میشه از تو کابینت قرصی یا مسکنی چیزی بدی ؟
میخواستی خودت رو به لجبازی بزنی و کارش رو انجام ندی اما به فکری که به ذهنت زد خنده ی ترسناکی کردی و به سمت هیونجین رفتی و موهای مشکی و نرمش رو نوازش کردی
ات: البته عزیزم … الان بهت میدم
هیون هم در جواب به حرف تو لبخند ضایعی زد و متعجب از اینکه یهویی از غر عر کردنات دست کشیدی نگاه کرد …اما سعی کرد خودش عادی جلوه بده پس لب زد
هیون: اوهوم … ممنون عزیزم
سری تکون دادی از پیش هیونجین رفتی و به سمت کمد دارو ها قدم برداشتی و همنطور که بین انواع دارو های مختلف میگشتی با صدای ارومی لب زدی
ات: یعنی کجا گذاشتمش ؟
بعد از مدتی گشتن بالاخره داروی زرد رنگی رو که مد نظرت بود پیدا کردی ….
ات: بالاخره نتیجه ی بی توجهی به همسرت رو میفهمی آقای هوانگ ….
قرص رو از توی پاکت در آوردی و به هراه یه لیوان آب به سمت هیونجینی که دستاشو بین سرش گرفته بود رفتی
ات: بیا اینم قرص
هیونجین با دیدن ات سرشو بالا آورد
هیون: اوه …مرسی
ات: خواهش
ات: سلام
هیون: سلام عزیزم
ات: هی هیونجین … چرا زنگ ایفونو زدی مگه تو کلید نداری ؟
هیون روشو به سمتت برگردوند….
هیون : اره دارم ولی یادم رفت بود ببرمش
ات پوزخند صدا داری زد
ات: معلومه از بس که حواس جمعی داری هی همه چی یادت …
هیون: ات انقدر غر غر نکن سرم شدیدا درد میکنه …. میشه از تو کابینت قرصی یا مسکنی چیزی بدی ؟
میخواستی خودت رو به لجبازی بزنی و کارش رو انجام ندی اما به فکری که به ذهنت زد خنده ی ترسناکی کردی و به سمت هیونجین رفتی و موهای مشکی و نرمش رو نوازش کردی
ات: البته عزیزم … الان بهت میدم
هیون هم در جواب به حرف تو لبخند ضایعی زد و متعجب از اینکه یهویی از غر عر کردنات دست کشیدی نگاه کرد …اما سعی کرد خودش عادی جلوه بده پس لب زد
هیون: اوهوم … ممنون عزیزم
سری تکون دادی از پیش هیونجین رفتی و به سمت کمد دارو ها قدم برداشتی و همنطور که بین انواع دارو های مختلف میگشتی با صدای ارومی لب زدی
ات: یعنی کجا گذاشتمش ؟
بعد از مدتی گشتن بالاخره داروی زرد رنگی رو که مد نظرت بود پیدا کردی ….
ات: بالاخره نتیجه ی بی توجهی به همسرت رو میفهمی آقای هوانگ ….
قرص رو از توی پاکت در آوردی و به هراه یه لیوان آب به سمت هیونجینی که دستاشو بین سرش گرفته بود رفتی
ات: بیا اینم قرص
هیونجین با دیدن ات سرشو بالا آورد
هیون: اوه …مرسی
ات: خواهش
۲۳.۸k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.