خواهربرادری(session2)part22
خواهربرادری(session2)part22
هایون:خوبه اندازش خوبه فوقش یا پام میشکنه یا گردنم شایدم اومدیم فلج شدیم خدایا خودت کمک کن
شروع کرد آماده شدن تمام چیزایی که نیاز داشت و تو کیفش جمع و کرد آماده کنار گلدون وایستاد صدا پایی اومد دستشو به سمت گلدون برد تا با شنیدن صدای در دست به کار بشه نقشه رو عملی کنه صدا پا جهتش عوض شد و صدا رفت جایی دیگه اول متوقف شد بعدش راهشو به سمت جایی که طی کرده بود برگردوند بعد دو دقیقه همچیز برگشت سر جاش گلدون رو هل داد پایین و با سرعت به سمت پنجره رفت
هایون:
خب اینم از این با دو رفتم سمت پنجره با عجله پریدم سر لبه پنجره رو دادم پایین و با اعتماد به نفسی کع نمیدونم از کدوم قبرستونی اومده بود پامو دادم جلو و پریدم.............عاخخخخخخخخخخ عای مادرررررر خدا بزنه تو کلتونننننن مچ پاممممم نهههههه وایسا اینجا کدوم گوریه نه نباید گم شم
..............................
جی هوپ:جونگ کوک بشین سرمون گیج رفت با راه رفتن حل نمیشه
کوک:چه غلطی بخورم خب؟
جی هوپ:حالا میخاین چی کار کنین؟
جیمین:اول و آخرش باید بفهمه نمیشه که تا آخر عمرش تو اتاق زندانی بمونی
کوک با حرص گفت:چرا نمیشه وقتی اینقد کله شق و لجبازه و سرخود هر غلطی ک بخاد انجام بده چرا نشه زیادی لوس بارش اوردین
الینا:ولی بازم این راهش نیست اگه از همون....
حرف الینا با صدای شکستنی ای از بالا خورده شد جونگ کوک که سرپا بود با قدم های بلندش پله هارو یکی دوتا کرد کلید به در بود سریع چرخوندش به سمت مخالف هرچی به در فشار میورد بیشتر در فق تا نیمه باز میشددد بالاخره با توان آخرش در و هل داد سمت داخل
کوک:فاک این چرا نیستش چرا
جیمین تا الان از شدت اعصبانیت خون به مغزش نمیرسید اولین قدمشو به سمت عقب و بعدش کلا دور زد و برگشت کجاش و نمیگممممم
....................................
شیشه مشروبشو گذاشت رو مبل چرم مشکی رنگش الان ترسناک تر از همیشه شده بود همه از ترس سکوت کرده بودن مثل بید میلرزیدن تکیه داد لش کرده بود سر مبل فق دنبال بهونه برای خالی کردن خودش بود فق یه صدا فق یه صدا کافی بود تا خودشو بریزه بیرون که اونم به لطف خانممم(هایونننن صگه که بدموقع گوه میخوره) برطرف شد به محض شنیدن صدای زنگ در عمارت دادی کشید(ازون جیغ هایی هستن که جیغ و داد قاطی ان بعد وقتی عصبانی خنده های حرصی میکنن عارع امیدوارم متوجه شده باشین)یکی از خدمه های مرد به جرعت رفت تا درو باز کنه با دیدنش از خوشحالی نمیتونست نفس بکشه دوای دردشون بود[اجوشی]همین حرف کافی بود تا اجوشی دستشو بکشه به سمت تهیونگ ببره
هایون:..................
شرایط پارت بعد=
۴۰ تا لایک
۱۰ تا کامنت
[چیز زیادی نیست😐]
هایون:خوبه اندازش خوبه فوقش یا پام میشکنه یا گردنم شایدم اومدیم فلج شدیم خدایا خودت کمک کن
شروع کرد آماده شدن تمام چیزایی که نیاز داشت و تو کیفش جمع و کرد آماده کنار گلدون وایستاد صدا پایی اومد دستشو به سمت گلدون برد تا با شنیدن صدای در دست به کار بشه نقشه رو عملی کنه صدا پا جهتش عوض شد و صدا رفت جایی دیگه اول متوقف شد بعدش راهشو به سمت جایی که طی کرده بود برگردوند بعد دو دقیقه همچیز برگشت سر جاش گلدون رو هل داد پایین و با سرعت به سمت پنجره رفت
هایون:
خب اینم از این با دو رفتم سمت پنجره با عجله پریدم سر لبه پنجره رو دادم پایین و با اعتماد به نفسی کع نمیدونم از کدوم قبرستونی اومده بود پامو دادم جلو و پریدم.............عاخخخخخخخخخخ عای مادرررررر خدا بزنه تو کلتونننننن مچ پاممممم نهههههه وایسا اینجا کدوم گوریه نه نباید گم شم
..............................
جی هوپ:جونگ کوک بشین سرمون گیج رفت با راه رفتن حل نمیشه
کوک:چه غلطی بخورم خب؟
جی هوپ:حالا میخاین چی کار کنین؟
جیمین:اول و آخرش باید بفهمه نمیشه که تا آخر عمرش تو اتاق زندانی بمونی
کوک با حرص گفت:چرا نمیشه وقتی اینقد کله شق و لجبازه و سرخود هر غلطی ک بخاد انجام بده چرا نشه زیادی لوس بارش اوردین
الینا:ولی بازم این راهش نیست اگه از همون....
حرف الینا با صدای شکستنی ای از بالا خورده شد جونگ کوک که سرپا بود با قدم های بلندش پله هارو یکی دوتا کرد کلید به در بود سریع چرخوندش به سمت مخالف هرچی به در فشار میورد بیشتر در فق تا نیمه باز میشددد بالاخره با توان آخرش در و هل داد سمت داخل
کوک:فاک این چرا نیستش چرا
جیمین تا الان از شدت اعصبانیت خون به مغزش نمیرسید اولین قدمشو به سمت عقب و بعدش کلا دور زد و برگشت کجاش و نمیگممممم
....................................
شیشه مشروبشو گذاشت رو مبل چرم مشکی رنگش الان ترسناک تر از همیشه شده بود همه از ترس سکوت کرده بودن مثل بید میلرزیدن تکیه داد لش کرده بود سر مبل فق دنبال بهونه برای خالی کردن خودش بود فق یه صدا فق یه صدا کافی بود تا خودشو بریزه بیرون که اونم به لطف خانممم(هایونننن صگه که بدموقع گوه میخوره) برطرف شد به محض شنیدن صدای زنگ در عمارت دادی کشید(ازون جیغ هایی هستن که جیغ و داد قاطی ان بعد وقتی عصبانی خنده های حرصی میکنن عارع امیدوارم متوجه شده باشین)یکی از خدمه های مرد به جرعت رفت تا درو باز کنه با دیدنش از خوشحالی نمیتونست نفس بکشه دوای دردشون بود[اجوشی]همین حرف کافی بود تا اجوشی دستشو بکشه به سمت تهیونگ ببره
هایون:..................
شرایط پارت بعد=
۴۰ تا لایک
۱۰ تا کامنت
[چیز زیادی نیست😐]
۱۰.۶k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.