وقتی دزدیده میشی اما فیک جونگکوک
پارت:8
ویو ات:
کم کم چشمامو باز کردم خودم تنها بودم رفتم پایین دیدم ی خانومی ک معلوم بود سن زیادی داره توی خونست
علامت خامونه*
-سلام
برگشت و نگاهم کرد
*سلام دخترم
رفتم پیشش
-نمیدونین اقای جئون کجاست
*شما اتی؟
-اره اسم منو از کجا میدونین
*من خودم جونگکوک رو بزرگ کردم از تو گفته بود
-عه!حالا نمیدونین کجاست؟
*نه فقط گفت نگران نشی کار دارع احتمالا شب برمیگرده منتظرش نمون
-اها باشه
*چرا بهش میگی اقا؟
-باید چیبگم!؟
*ات دخترم
-بله
*اون تورو دوست داره
-نه اون منو دوست نداره این فقط ی هوسه که زود فراموش میکنه
*اون یک یا دو روز نیست که تورو میشناسه اون چند ساله ک عاشق توهه
-چ چی؟
*من دیگه بیشتر از این نمیگم تا زمانی ک خودش بگه
-باشه(یعنی چی چند ساله
*گشنت نیست
-چرا گشنمه
*اها راستی
قرصی رو ب سمتم گرفت
*گفت ک حتما اینو بخوری تا دیگه دلت درد نگیره
لبخندی زدم ک یهو محو شدم و از دستش گرفتم
رفتم ی لیوان اب برداشتم و قرصو خوردم
*بیا بشین سر میز تا برات غذا بیارم
رفتم نشستم برام غذا اورد
همه ی غذاهارو خوردم
*نکنه بهت غذا نمیده؟
-چی نه بابا میده چرا مگه
*هیچی انگار خیلی گشنت بود
-امم چیزه درست حسابی غذا نخورده بودم این چند روز
*باشه اشکالی نداره من اینجام تا هرچیزی ک خواستی برات درست کنم
-ممنون ببخشید ی سوال
*بفرما دخترم
-شما نمیدونی من تا کی باید اینجا باشم
*نمیدونم ولی احتمالا تا همیشه
-چی تا همیشه
*جونگکوک خیلی دنبال تو گشت تا اخر تونست پیدات کنه اون واقعا تورو دوست داره همیشه توی روی احساساتش وای می ایستاد و قبول نداشت که عاشق شده اما از وقتی تو اومدی توی زندگیش میشه از چشماش خوند که چقدر عاشقته و توهم باید اونو باور کنی و بهش ی فرست بدی اون تا ب الان خیلی چیز هارو از دست داده
تو کاری نکن که تورو هم از دست بده
-ام من نمیدونم باید چی بگم
*چیزی نگو ولی ترکش نکن تازه با وجودتو داره زندگیش رنگی میگیره با رفتن ت اون برمیگرده به همون جونگکوک عصبانی سابق ...ادامه دارد
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
ویو ات:
کم کم چشمامو باز کردم خودم تنها بودم رفتم پایین دیدم ی خانومی ک معلوم بود سن زیادی داره توی خونست
علامت خامونه*
-سلام
برگشت و نگاهم کرد
*سلام دخترم
رفتم پیشش
-نمیدونین اقای جئون کجاست
*شما اتی؟
-اره اسم منو از کجا میدونین
*من خودم جونگکوک رو بزرگ کردم از تو گفته بود
-عه!حالا نمیدونین کجاست؟
*نه فقط گفت نگران نشی کار دارع احتمالا شب برمیگرده منتظرش نمون
-اها باشه
*چرا بهش میگی اقا؟
-باید چیبگم!؟
*ات دخترم
-بله
*اون تورو دوست داره
-نه اون منو دوست نداره این فقط ی هوسه که زود فراموش میکنه
*اون یک یا دو روز نیست که تورو میشناسه اون چند ساله ک عاشق توهه
-چ چی؟
*من دیگه بیشتر از این نمیگم تا زمانی ک خودش بگه
-باشه(یعنی چی چند ساله
*گشنت نیست
-چرا گشنمه
*اها راستی
قرصی رو ب سمتم گرفت
*گفت ک حتما اینو بخوری تا دیگه دلت درد نگیره
لبخندی زدم ک یهو محو شدم و از دستش گرفتم
رفتم ی لیوان اب برداشتم و قرصو خوردم
*بیا بشین سر میز تا برات غذا بیارم
رفتم نشستم برام غذا اورد
همه ی غذاهارو خوردم
*نکنه بهت غذا نمیده؟
-چی نه بابا میده چرا مگه
*هیچی انگار خیلی گشنت بود
-امم چیزه درست حسابی غذا نخورده بودم این چند روز
*باشه اشکالی نداره من اینجام تا هرچیزی ک خواستی برات درست کنم
-ممنون ببخشید ی سوال
*بفرما دخترم
-شما نمیدونی من تا کی باید اینجا باشم
*نمیدونم ولی احتمالا تا همیشه
-چی تا همیشه
*جونگکوک خیلی دنبال تو گشت تا اخر تونست پیدات کنه اون واقعا تورو دوست داره همیشه توی روی احساساتش وای می ایستاد و قبول نداشت که عاشق شده اما از وقتی تو اومدی توی زندگیش میشه از چشماش خوند که چقدر عاشقته و توهم باید اونو باور کنی و بهش ی فرست بدی اون تا ب الان خیلی چیز هارو از دست داده
تو کاری نکن که تورو هم از دست بده
-ام من نمیدونم باید چی بگم
*چیزی نگو ولی ترکش نکن تازه با وجودتو داره زندگیش رنگی میگیره با رفتن ت اون برمیگرده به همون جونگکوک عصبانی سابق ...ادامه دارد
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
۵۹.۶k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.