زندگی مخفی پارت سی هفت
#زندگی_مخفی
پارت ۳۷
...........۱۲:۰۰...........
دید جونگ کوک
رفتم سمت اتاق یونگی و با داد شروع کردم به حرف زدن:مگه من گروگان نیستم
پس چرا شماها خودتون خوابیدددددد
یونگی:جیمین خفه شو
کوک:من جیمین نیستمممممم
من جئون جونگ کوک تازه واردممممم
بابا منو تهیونگ از ساعت ۷:۳۰ هست که بیداریم اونوقت شما ها گرفتید خوابیدیددددد
با دادی که زدم چندتا بالشت سمتم پرت شد و خوردم زمین
کوک:باشه اینطوری به تازه وارد ها صبح بخیر میگین
جیمین:کوکی ما الان واقعا خسته ایم
کوک:حالا خوبه تو اونجا مثل خرس میخوابیدی
جیمین:خفه
صدای تهیونگ از بیرون اومد:بچه ها بیاید ناهار بخوریم ناهارو آماده کردم
رزی از اینجا داد زد:ناهار چیه؟
تهیونگ:نودلههههه
جیمین و رز مثل برق زده ها بلند شدن و
جاهاشونو جمع کردن رفتن بیرون
کوک:اهیون تو نمیخوای بیدار بشی
اهیون از زیر پتو به زور اومد بیرون
اهیون:اگه من اون تهیونگ رو نکشم اسممو عوض میکنم
کوک:اسمتو چی میزاری
هانا خوبه
یونگی: خیلی قشنگههههه یه چیز بد بزار
کوک:تو که بیداریییی
تهیونگگگگگ
تهیونگ:جانم
کوک:بیا اینارو از اتاق بنداز بیرون
تهیونگ اومد تو اتاق و با لگد افتاد به جون یونگی و اهیون وقتی اینو دید بلند و تشکشو جمع کرد و رفت بیرون
یونگی :من غلط کردمممم
به کجا رسیدیم که این نیم وجبی به ما دستور میده
کوک:من سه سال ازت بزرگترمممم
...............بعد از ناهار....................
رز:وای ته ممنونم خیلی خیلی خوشمزه بود
جیمین:راست میگههه
اهیون:منو یونگی بریم یکم غذا واسه خونه بگیریم
جیمین و کوک و هوسوک برید سراغ اطلاعات
همه:اوکی
رز:من چیکار کنم
ته یونگ:من چی
اهیون :شما ها با ما بیاید
تهیونگ و رزی:اوکی
اهیون:همه برید سر کارتون
ته یونگ:جونگ کوک میتونی یه لحظه بیای تو اتاق
کوک:بریم
رفتیم تو اتاق
ته یونگ:میشه راجب اتفاقی که صبح افتاد چیزی نگی
کوک:چی کدوم
آآ آره توهم چیزی نگو واقعا نمیخوام کسی بدونه
ته یونگ:امروز بعد از اینکه اومدیم خونه بیا میخوام ببرمت یه جایی به عنوان تازه وارد
کوک: بیشعور چرا هی منو تازه وارد صدا میکنییی
آجوشی
تهیونگ:چی من آجوشی
کوک:اگه منو تازه وارد صدا کنی منم آجوشی صدات میکنم
تهیونگ:باشه ببخشید من برم آماده بشم
کوک:اوکی منم برم بیرون آنیو
.............................
.
پارت ۳۷
...........۱۲:۰۰...........
دید جونگ کوک
رفتم سمت اتاق یونگی و با داد شروع کردم به حرف زدن:مگه من گروگان نیستم
پس چرا شماها خودتون خوابیدددددد
یونگی:جیمین خفه شو
کوک:من جیمین نیستمممممم
من جئون جونگ کوک تازه واردممممم
بابا منو تهیونگ از ساعت ۷:۳۰ هست که بیداریم اونوقت شما ها گرفتید خوابیدیددددد
با دادی که زدم چندتا بالشت سمتم پرت شد و خوردم زمین
کوک:باشه اینطوری به تازه وارد ها صبح بخیر میگین
جیمین:کوکی ما الان واقعا خسته ایم
کوک:حالا خوبه تو اونجا مثل خرس میخوابیدی
جیمین:خفه
صدای تهیونگ از بیرون اومد:بچه ها بیاید ناهار بخوریم ناهارو آماده کردم
رزی از اینجا داد زد:ناهار چیه؟
تهیونگ:نودلههههه
جیمین و رز مثل برق زده ها بلند شدن و
جاهاشونو جمع کردن رفتن بیرون
کوک:اهیون تو نمیخوای بیدار بشی
اهیون از زیر پتو به زور اومد بیرون
اهیون:اگه من اون تهیونگ رو نکشم اسممو عوض میکنم
کوک:اسمتو چی میزاری
هانا خوبه
یونگی: خیلی قشنگههههه یه چیز بد بزار
کوک:تو که بیداریییی
تهیونگگگگگ
تهیونگ:جانم
کوک:بیا اینارو از اتاق بنداز بیرون
تهیونگ اومد تو اتاق و با لگد افتاد به جون یونگی و اهیون وقتی اینو دید بلند و تشکشو جمع کرد و رفت بیرون
یونگی :من غلط کردمممم
به کجا رسیدیم که این نیم وجبی به ما دستور میده
کوک:من سه سال ازت بزرگترمممم
...............بعد از ناهار....................
رز:وای ته ممنونم خیلی خیلی خوشمزه بود
جیمین:راست میگههه
اهیون:منو یونگی بریم یکم غذا واسه خونه بگیریم
جیمین و کوک و هوسوک برید سراغ اطلاعات
همه:اوکی
رز:من چیکار کنم
ته یونگ:من چی
اهیون :شما ها با ما بیاید
تهیونگ و رزی:اوکی
اهیون:همه برید سر کارتون
ته یونگ:جونگ کوک میتونی یه لحظه بیای تو اتاق
کوک:بریم
رفتیم تو اتاق
ته یونگ:میشه راجب اتفاقی که صبح افتاد چیزی نگی
کوک:چی کدوم
آآ آره توهم چیزی نگو واقعا نمیخوام کسی بدونه
ته یونگ:امروز بعد از اینکه اومدیم خونه بیا میخوام ببرمت یه جایی به عنوان تازه وارد
کوک: بیشعور چرا هی منو تازه وارد صدا میکنییی
آجوشی
تهیونگ:چی من آجوشی
کوک:اگه منو تازه وارد صدا کنی منم آجوشی صدات میکنم
تهیونگ:باشه ببخشید من برم آماده بشم
کوک:اوکی منم برم بیرون آنیو
.............................
.
۲.۳k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.