خون آشام من 🖤🍷
خون آشام من 🖤🍷
پارت ۱۹
ات ویو
دیگه تهیونگ خوب شده بود و داشتیم لباسامونو جمع میکردیم که بریم بعد چهار ساعت رسیدیم از فردا باید دَرسا شروع میشد خیلی دلم برا دانشگاه تنگ شده بود
بورا ویو
توی این مدت ات و تهیونگ و زیر نظر داشتم چون داخل اتاقشون دوربین گذاشته بودم و دیدم که تهیونگ ات و بوسید و گردن نگرفت ات میخواست دستسو روی گونه تهیونگ ولی اون بیدار شد و دستشو گذاشت روی گردنش بزاره و ا....ا.....ات سرشو گذاشت روی سینه تهیونگ و تهیونگ رید به رمانتیک بودن ات ولی ات خواب بوده نباید تهیونگ ات رو بیدار میکرد چون اون کل شب رو داشت از تهیونگ مراقبت میکرد این نامردیه همهی اینارو وقتی رسیدی برای یونا و جی آه تعریف کردم
یونا:واقعا دوربین گذاشتی
بورا:آره
جی آه:کی وقت کردی
بورا:دیگه ما اینیم 😎
بورا:خب دیگه چیکار کنیم
یونا:یه بازی هس
جی آه:توهم به همونی که من فک میکنم فک میکنی
یونا:آه
جی اه :خب بزار من بگم
یونا:باشه
جی آه:یه دستمال میزاریم داخل دهنمون و به بغلی میدیم اونا هم همین کارو تکرار میکنن
بورا:من کنار تهیونگ و ات میشینم
جی آه:خب کی این کارو کنیم
ات:اممم فردا شب خوبه
(همه ریدن به خودشون )
یونا:یاااااااااا ات ترسوندی مون
ات:این چه کارایی میکنین
بورا:ک....کدوم کارا
ات:خودتو نزن به اون را
جی آه:خ.....خب ما داشتیم برنامه ریزی میکردیم
ات:خب باشه نگین بورا خانم چرا میخوای کنار من و تهیونگ بشینی
بورا:.........
ات:جواب بده
بورا:........
ات:باشه نگین دارم براتون
یونا:بورا چرا نگفتی
بورا:اینجوری نقش مون لو میرفت
جی آه:ولی خب شاید دوستیمون........
یونا:دوستیمون چیزی نمیشه ات خودشم باید بفهمه
بورا و جی آه:آره راست میگی
بورا:ببین این بازی شمارو داخل مدرسه انجام بدیم کلاسمون رو چندتا گروه کنیم بعد اینکارو انجام بدیم
...........................
پارت ۱۹
ات ویو
دیگه تهیونگ خوب شده بود و داشتیم لباسامونو جمع میکردیم که بریم بعد چهار ساعت رسیدیم از فردا باید دَرسا شروع میشد خیلی دلم برا دانشگاه تنگ شده بود
بورا ویو
توی این مدت ات و تهیونگ و زیر نظر داشتم چون داخل اتاقشون دوربین گذاشته بودم و دیدم که تهیونگ ات و بوسید و گردن نگرفت ات میخواست دستسو روی گونه تهیونگ ولی اون بیدار شد و دستشو گذاشت روی گردنش بزاره و ا....ا.....ات سرشو گذاشت روی سینه تهیونگ و تهیونگ رید به رمانتیک بودن ات ولی ات خواب بوده نباید تهیونگ ات رو بیدار میکرد چون اون کل شب رو داشت از تهیونگ مراقبت میکرد این نامردیه همهی اینارو وقتی رسیدی برای یونا و جی آه تعریف کردم
یونا:واقعا دوربین گذاشتی
بورا:آره
جی آه:کی وقت کردی
بورا:دیگه ما اینیم 😎
بورا:خب دیگه چیکار کنیم
یونا:یه بازی هس
جی آه:توهم به همونی که من فک میکنم فک میکنی
یونا:آه
جی اه :خب بزار من بگم
یونا:باشه
جی آه:یه دستمال میزاریم داخل دهنمون و به بغلی میدیم اونا هم همین کارو تکرار میکنن
بورا:من کنار تهیونگ و ات میشینم
جی آه:خب کی این کارو کنیم
ات:اممم فردا شب خوبه
(همه ریدن به خودشون )
یونا:یاااااااااا ات ترسوندی مون
ات:این چه کارایی میکنین
بورا:ک....کدوم کارا
ات:خودتو نزن به اون را
جی آه:خ.....خب ما داشتیم برنامه ریزی میکردیم
ات:خب باشه نگین بورا خانم چرا میخوای کنار من و تهیونگ بشینی
بورا:.........
ات:جواب بده
بورا:........
ات:باشه نگین دارم براتون
یونا:بورا چرا نگفتی
بورا:اینجوری نقش مون لو میرفت
جی آه:ولی خب شاید دوستیمون........
یونا:دوستیمون چیزی نمیشه ات خودشم باید بفهمه
بورا و جی آه:آره راست میگی
بورا:ببین این بازی شمارو داخل مدرسه انجام بدیم کلاسمون رو چندتا گروه کنیم بعد اینکارو انجام بدیم
...........................
۶.۸k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.