🖇فراز و نشیب 🖇
V... RHS:
ارسلان: آروم واردش کردم و
دیانا: با تیری که زیر دلم کشید دستامو مشت کردم و ناله ای سر دادم
ارسلان: چیزی شد .
دیانا: زیر دلم تیر کشید
ارسلان: آروم تلمبه اول رو زدم
دیانا: ارسلان بیار بیرون دارم اذیت میشم
ارسلان: ازش بیرون آوردم و پشت بهش خوابیدم و بغلش کردم
دیانا:ارسلان
ارسلان: جانم
دیانا : ناراحت شدی ؟
ارسلان: برا چی ؟
دیانا: اینکه نتونستم تحمل کنم
ارسلان: الان از همه مهم تر تو و جون اون بچه تو شکمته
دیانا: ارسلان میشه زودتر بریم خونه
ارسلان: واس چی
دیانا: نمیدونم
ارسلان: چشم زودتر میریم تهران
دیانا: شب بخیر
__________________________________________
ارسلان: پاشدم و رفتم پایین که همه بچه ها روی مبل نشسته بودن
نیکا : دیانا کوووو
ارسلان: هیس حاملس بزا بخوابه
نیکا: یاد بگیر متین
متین : ارسلان دوباره مارو بدبخت کردی
نیکا : ببند
ارسلان: آروم واردش کردم و
دیانا: با تیری که زیر دلم کشید دستامو مشت کردم و ناله ای سر دادم
ارسلان: چیزی شد .
دیانا: زیر دلم تیر کشید
ارسلان: آروم تلمبه اول رو زدم
دیانا: ارسلان بیار بیرون دارم اذیت میشم
ارسلان: ازش بیرون آوردم و پشت بهش خوابیدم و بغلش کردم
دیانا:ارسلان
ارسلان: جانم
دیانا : ناراحت شدی ؟
ارسلان: برا چی ؟
دیانا: اینکه نتونستم تحمل کنم
ارسلان: الان از همه مهم تر تو و جون اون بچه تو شکمته
دیانا: ارسلان میشه زودتر بریم خونه
ارسلان: واس چی
دیانا: نمیدونم
ارسلان: چشم زودتر میریم تهران
دیانا: شب بخیر
__________________________________________
ارسلان: پاشدم و رفتم پایین که همه بچه ها روی مبل نشسته بودن
نیکا : دیانا کوووو
ارسلان: هیس حاملس بزا بخوابه
نیکا: یاد بگیر متین
متین : ارسلان دوباره مارو بدبخت کردی
نیکا : ببند
۲۳.۴k
۱۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.