فیک بیمار دیوونه فصل ۲
پارت ۲
تهیونگ: مثلا دیشب... درک میکنم بلخره زن و شوهر پیش میاد بینتون ولی لاغر جلو بچتون نکن این کارو
جیهوپ: تهیونگ تو نمیدونی ماجرا چیه؟! اگ میدونستی حق میدادی بهم
تهیونگ: هر چی هم باسه روی بچه تاثیر داره نکن داداشم باش
جیهوپ: اووف اوکی
تهیونگ: اوکی حالا بیا بریم تا ی ساعت دیگ هم ا.ت میره دنبال بچمون تا اون موقعه بریم حاضر شیم
جیهوپ: باش
(رفتن و حاضر شدن و ا.ت رفت بچشو از مهد آورد و قرار شد برن تو شهر های آمریکا قدمی بززنن و برن بازار ها و مغازه هاشونو بگردن و اینا... و شب باهم دیگه رفتن شهر بازی
جیهو: مامااااااان
ا.ت: چی؟ شده پسرم؟ چته؟
جیهو: مامان من میخام سوار اون اسب ها بشممم
ا.ت: تو که سکتم دادی فک کردم چیزی شده باش بیا بریم سوار شو...
جیهوپ: عامم... ا.ت میشه باهم حرف بزنیم؟!
ا.ت: خ.. خب باش.. میشنوم!
جیهوپ: ا.ت میخام باهات رو راست باشم خب.. از وقتی رفتی همش دلتنگت بودم و فک میکردم واقعا داری چیکار میکنی و زندگیت چطوره ولی حالا ک میبینم زندگیت خوبه ... ا.ت منو ببخش
ا.ت: برا چی ببخشمت؟! مگ کاری کردی؟
جیهوپ: ا.ت(چشماش اشکی) م..من باورت نکردم و چن بار بهت گفتم هرزع ولی اون روزی که اومدم خونتون وقتی پسرتو دیدم... یعنی پسرمون رو بهش شک کردم چون خیلی شبیه ب بچگیام بود
ا.ت: اصلاااانم اونطور نیست شبیع منو تیهونگه ( خونسرد)
جیهوپ: ا.ت *خنده* هر دوتامون میدونیم پدر واقی این بچه منم چون من ازش تست گرفتم وقتی موهاش رو برس بود برای آزمایش دادم و دی ای انش با من مطابقت داشت
ا.ت: چییییییی؟! تو چطوری میتونی بدون اجازه من از پسرم تست دی ای ان میگیری هااان؟(با داد)
جیهوپ: اروم باش... اونروزی که تو بیمارستان بودم نفهمیدم من ب تو باور نداشتم فک کردم دروغ میگی ولی من دیشب فهمیدم که لیسا دروغ میگه اون دختر از من نیس کاش... کاش اونروز باورت میکردم الان بجای اینکه لیسا زن من بود تو زن من بودی و بچمون هم پیش ماد و پدر واقعیش..
ا.ت: خفه شو... این قضیه تموم شد و رفت... برو پی زندگیت
جیهوپ: زندگی من تو و بچم هستین
ا.ت: گفتم... گمشو... منو تهیونگ و جیهو کاملا خوشحالیم و بچه تو عم یعنی دخترت هم خوشحاله پس نا امیدش نکن و نشکنش
جیهوپ: اون بچه ی من نیس میخام از لیسا طلاق بگیرم تا با پدر واقعی جی هوآ ازدواج کنه...بچه ما که ب خانواده اصلیش نرسید لاغر این دختر ی که بزرگش کردم اون ب پدر واقعیش برسه
ا.ت: هر غلطی میخایین بکنین... فقط دور ور منو پسرم.. یا بهتر بگم خانوادم نپلکین برو کنار..
تهیونگ: عزیزم چی داشتین حرف میزدین؟ اعصابت داغونه انگار
جیهوپ: هیچی داشتیم درباره تحت درمانش حرف میزدیم
تهیونگ: اون بیمار نیس حالش کاملا خوبه
جیهوپ:میدونم پروندشو گرفتم و قراره بدم بهش چون اون تست داد و سالم دراومده
تهیونگ : اوکی
ا.ت:
خماری😛
تهیونگ: مثلا دیشب... درک میکنم بلخره زن و شوهر پیش میاد بینتون ولی لاغر جلو بچتون نکن این کارو
جیهوپ: تهیونگ تو نمیدونی ماجرا چیه؟! اگ میدونستی حق میدادی بهم
تهیونگ: هر چی هم باسه روی بچه تاثیر داره نکن داداشم باش
جیهوپ: اووف اوکی
تهیونگ: اوکی حالا بیا بریم تا ی ساعت دیگ هم ا.ت میره دنبال بچمون تا اون موقعه بریم حاضر شیم
جیهوپ: باش
(رفتن و حاضر شدن و ا.ت رفت بچشو از مهد آورد و قرار شد برن تو شهر های آمریکا قدمی بززنن و برن بازار ها و مغازه هاشونو بگردن و اینا... و شب باهم دیگه رفتن شهر بازی
جیهو: مامااااااان
ا.ت: چی؟ شده پسرم؟ چته؟
جیهو: مامان من میخام سوار اون اسب ها بشممم
ا.ت: تو که سکتم دادی فک کردم چیزی شده باش بیا بریم سوار شو...
جیهوپ: عامم... ا.ت میشه باهم حرف بزنیم؟!
ا.ت: خ.. خب باش.. میشنوم!
جیهوپ: ا.ت میخام باهات رو راست باشم خب.. از وقتی رفتی همش دلتنگت بودم و فک میکردم واقعا داری چیکار میکنی و زندگیت چطوره ولی حالا ک میبینم زندگیت خوبه ... ا.ت منو ببخش
ا.ت: برا چی ببخشمت؟! مگ کاری کردی؟
جیهوپ: ا.ت(چشماش اشکی) م..من باورت نکردم و چن بار بهت گفتم هرزع ولی اون روزی که اومدم خونتون وقتی پسرتو دیدم... یعنی پسرمون رو بهش شک کردم چون خیلی شبیه ب بچگیام بود
ا.ت: اصلاااانم اونطور نیست شبیع منو تیهونگه ( خونسرد)
جیهوپ: ا.ت *خنده* هر دوتامون میدونیم پدر واقی این بچه منم چون من ازش تست گرفتم وقتی موهاش رو برس بود برای آزمایش دادم و دی ای انش با من مطابقت داشت
ا.ت: چییییییی؟! تو چطوری میتونی بدون اجازه من از پسرم تست دی ای ان میگیری هااان؟(با داد)
جیهوپ: اروم باش... اونروزی که تو بیمارستان بودم نفهمیدم من ب تو باور نداشتم فک کردم دروغ میگی ولی من دیشب فهمیدم که لیسا دروغ میگه اون دختر از من نیس کاش... کاش اونروز باورت میکردم الان بجای اینکه لیسا زن من بود تو زن من بودی و بچمون هم پیش ماد و پدر واقعیش..
ا.ت: خفه شو... این قضیه تموم شد و رفت... برو پی زندگیت
جیهوپ: زندگی من تو و بچم هستین
ا.ت: گفتم... گمشو... منو تهیونگ و جیهو کاملا خوشحالیم و بچه تو عم یعنی دخترت هم خوشحاله پس نا امیدش نکن و نشکنش
جیهوپ: اون بچه ی من نیس میخام از لیسا طلاق بگیرم تا با پدر واقعی جی هوآ ازدواج کنه...بچه ما که ب خانواده اصلیش نرسید لاغر این دختر ی که بزرگش کردم اون ب پدر واقعیش برسه
ا.ت: هر غلطی میخایین بکنین... فقط دور ور منو پسرم.. یا بهتر بگم خانوادم نپلکین برو کنار..
تهیونگ: عزیزم چی داشتین حرف میزدین؟ اعصابت داغونه انگار
جیهوپ: هیچی داشتیم درباره تحت درمانش حرف میزدیم
تهیونگ: اون بیمار نیس حالش کاملا خوبه
جیهوپ:میدونم پروندشو گرفتم و قراره بدم بهش چون اون تست داد و سالم دراومده
تهیونگ : اوکی
ا.ت:
خماری😛
۵۷.۳k
۰۳ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.