هم اتاقی پارت ۳
(جیمین خودشو پرت کرد رو تخت)
جیمین:اخخخخیششش خستم وای از صبح دارم میدوعم
ا.ت:خب خب وقت تمیز کاریه
جیمین: چیه؟؟
ا.ت:هیچی تو بگیر بخواب
جیمین:ب.....باشه
ا.ت ویو
همه ی لباسامو مرتب چیدم سر جای خودش .
همه ی کارای اتاقو کردم .
یه دستی به سرو روی اتاق کشیدم .
ساعت ۳ صبح بود.
قطعا دیگه خوابم نمیبرد.
جیمین هم متکای بغلش رو بغل کرده بود و خوابیده بود.
از این کیوت بازیش خندم گرفت.
اما نه اون جیمینه یه پسر بد بیتربیت
درو آروم باز کردم و نوک پا رفتم بیرون.
اول رفتم دستشویی .
بعدش رفتم تو اشپزخونه.
یه قهوه درست کردم و ریختم تو ماگم و نشستم روی صندلی میز و شروع کردم به خوردن.
خستگیم در رفت.
یکم با گوشیم ور رفتم که به خودم اومدم دیدم ساعت ۵ صبح شده.
از جام بلندشم و رفتم تو حیاط یکم نشستم توی تاب ریلکسی و کتاب خوندم.
همینطور مشغول خوندن کتاب شده بودم که نفهمیدم چیشد که چشمام یواش یواش گرم شد و خوابم رفت .
وقتی چشمامو باز کردم ساعت ۱۰ صبح بود .
یکم سردم شده بود برای همین رفتم تو هنوز خواب بودن.
حوصلم سر رفته بود .
رفتم تو آشپز خونه و شروع کردم به درست کردن صبحونه
چیدن میز تقریبا تموم شده بود که دونه دونه بیدار میشدن و میومدن سر میز.
(بعد خوردن صبحونه)
سان شی:ممنونم بابت صبحونه ا.ت
ا.ت:خواهش میکنم
یوجین:سان شی راس میگه واقعا عالی بود
ا.ت:نوش جون
جیمین:یه لحظه یه لحظه ا.ت میزو چیده بود؟
مینهو:آره دیگه شاهکار ا.ته
جیمین:وای ممنون
ا.ت: خب خب خب ادای پسرای خوبو در نیار پارک جیمین
جیمین:خودت خواستی کیم ا.ت.
ا.ت:جانم؟؟؟
جیمین:هیچی
ا.ت ویو
گذاشتم میز رو بچه ها جم کنن
خسته بودم برای همین میخواستم برم تو اتاق اما تا درو باز کرده یه لگن آب یخ با یخاش ریخت رو سرم.
خشکم زده بود. یخ زده بودم .
ا.ت:کااااااار کییییی بووووود(عربده)
جیمین:جنبه داشته باش کیم ا.ت(پوزخند)
ا.ت:عههههه.........باشه پارک جیمین(پوزخند زد و رفت تو اتاق درم بست)
جیمین:هووووی وحشیییی اروووم
سان شی:عصبیش کردی.
جیمین:چی؟؟
سان شی :خدا بخیر کنه
جیمین:چی میگی سان شی؟
سان شی:هیچی هیچی ولش خودت میدونی من برم به کارام برسم(رفت تو آشپز خونه)
جیمین :ای بابا چرا الکی جو میدین مگه حالا میخواد چیکار کنه؟؟؟(خنده مسخره)آره بابا ولش کن جیمین شی چه دلیلی داره از یه دختر بترسی؟
مینهو:دلیلای زیاد
جیمین:یا خدا چرا همجا هستی
مینهو:همین که هست...هست...هست...(هی میگفت دور تر میشد صداشو پایین تر میورد)
جیمین:اینا چشونه
به به لایک کن فیض ببرم🌚
جیمین:اخخخخیششش خستم وای از صبح دارم میدوعم
ا.ت:خب خب وقت تمیز کاریه
جیمین: چیه؟؟
ا.ت:هیچی تو بگیر بخواب
جیمین:ب.....باشه
ا.ت ویو
همه ی لباسامو مرتب چیدم سر جای خودش .
همه ی کارای اتاقو کردم .
یه دستی به سرو روی اتاق کشیدم .
ساعت ۳ صبح بود.
قطعا دیگه خوابم نمیبرد.
جیمین هم متکای بغلش رو بغل کرده بود و خوابیده بود.
از این کیوت بازیش خندم گرفت.
اما نه اون جیمینه یه پسر بد بیتربیت
درو آروم باز کردم و نوک پا رفتم بیرون.
اول رفتم دستشویی .
بعدش رفتم تو اشپزخونه.
یه قهوه درست کردم و ریختم تو ماگم و نشستم روی صندلی میز و شروع کردم به خوردن.
خستگیم در رفت.
یکم با گوشیم ور رفتم که به خودم اومدم دیدم ساعت ۵ صبح شده.
از جام بلندشم و رفتم تو حیاط یکم نشستم توی تاب ریلکسی و کتاب خوندم.
همینطور مشغول خوندن کتاب شده بودم که نفهمیدم چیشد که چشمام یواش یواش گرم شد و خوابم رفت .
وقتی چشمامو باز کردم ساعت ۱۰ صبح بود .
یکم سردم شده بود برای همین رفتم تو هنوز خواب بودن.
حوصلم سر رفته بود .
رفتم تو آشپز خونه و شروع کردم به درست کردن صبحونه
چیدن میز تقریبا تموم شده بود که دونه دونه بیدار میشدن و میومدن سر میز.
(بعد خوردن صبحونه)
سان شی:ممنونم بابت صبحونه ا.ت
ا.ت:خواهش میکنم
یوجین:سان شی راس میگه واقعا عالی بود
ا.ت:نوش جون
جیمین:یه لحظه یه لحظه ا.ت میزو چیده بود؟
مینهو:آره دیگه شاهکار ا.ته
جیمین:وای ممنون
ا.ت: خب خب خب ادای پسرای خوبو در نیار پارک جیمین
جیمین:خودت خواستی کیم ا.ت.
ا.ت:جانم؟؟؟
جیمین:هیچی
ا.ت ویو
گذاشتم میز رو بچه ها جم کنن
خسته بودم برای همین میخواستم برم تو اتاق اما تا درو باز کرده یه لگن آب یخ با یخاش ریخت رو سرم.
خشکم زده بود. یخ زده بودم .
ا.ت:کااااااار کییییی بووووود(عربده)
جیمین:جنبه داشته باش کیم ا.ت(پوزخند)
ا.ت:عههههه.........باشه پارک جیمین(پوزخند زد و رفت تو اتاق درم بست)
جیمین:هووووی وحشیییی اروووم
سان شی:عصبیش کردی.
جیمین:چی؟؟
سان شی :خدا بخیر کنه
جیمین:چی میگی سان شی؟
سان شی:هیچی هیچی ولش خودت میدونی من برم به کارام برسم(رفت تو آشپز خونه)
جیمین :ای بابا چرا الکی جو میدین مگه حالا میخواد چیکار کنه؟؟؟(خنده مسخره)آره بابا ولش کن جیمین شی چه دلیلی داره از یه دختر بترسی؟
مینهو:دلیلای زیاد
جیمین:یا خدا چرا همجا هستی
مینهو:همین که هست...هست...هست...(هی میگفت دور تر میشد صداشو پایین تر میورد)
جیمین:اینا چشونه
به به لایک کن فیض ببرم🌚
۳.۰k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.