p11
از زبان ا.ت
ا.ت : ولی باید یه راه حلی باشه
کوک : شاید ولی نمیدونم...اگ بتونم کنترلش کنم ک بهتر میشه
ا.ت : یه فکری دربارش میکنم
کوک : ولی الان حداقل تونستم بات حرف بزنم
ا.ت : برت میگردونم پیش خودم...فقد یکم وقت لازمه
کوک : ا.ت
ا.ت : جانم
کوک : تو چند ماهی که گذشت و تو داشتی دنبالم میگشتی..
ا.ت : خب..
کوک : من همیشه پیشت بودم میرفتی بیرون از کنارت رد میشدم یا تقریبا جفتت راه میرفتم ولی شنل پوشیده بودم و خودتم دقت نمیکردی
ا.ت : پ..پس چرا نشون ندادی خودتو
کوک : راستش فک میکردم ازم میترسی
ا.ت : اگه ازت نمیترسیدم دنبالت نمیگشتم
کوک : ولی اون موقع ک تو حفره بودیم خودمم نمیدونستم چرا ازم میترسیدی...خودمم بیشتر ترسیده بودم اونجا...و..وقتی فرار کردی همون موقع امیدمو از دس دادم...همیشه ب خودم میگفتم قاتل...
ا.ت : ولی دیگه نمیترسم
کوک : ولی هنوز ته دلت ازم میترسی
یدفه از چشمش خون ریخت...داشت گریه میکرد...محکم بغلش کردم
کوک : م..من خیلی تنها شدم...ب جایی رسیدم ک تهیونگ بهم بگه قاتل
ا.ت : ولش کن اونو من کنارتم
کوک : م..من د..دیگه همین سرنوشتمو باید قبول کنم
ا.ت : کوک اینو نگو..هنوز یه امیدی هست ک نجاتت بدیم..ت..تو قاتل نیستی...هر چی شده حتی اگه تهیونگ سعی داره بکشتت خودم جلوش رو میگیرم
کوک : ت..تو فقد......
ا.ت : کوک حالت خوبه؟
کوک : سرت تو کار خودت باشه..اگ نمیخوای بمیری
ا.ت : ولی باید یه راه حلی باشه
کوک : شاید ولی نمیدونم...اگ بتونم کنترلش کنم ک بهتر میشه
ا.ت : یه فکری دربارش میکنم
کوک : ولی الان حداقل تونستم بات حرف بزنم
ا.ت : برت میگردونم پیش خودم...فقد یکم وقت لازمه
کوک : ا.ت
ا.ت : جانم
کوک : تو چند ماهی که گذشت و تو داشتی دنبالم میگشتی..
ا.ت : خب..
کوک : من همیشه پیشت بودم میرفتی بیرون از کنارت رد میشدم یا تقریبا جفتت راه میرفتم ولی شنل پوشیده بودم و خودتم دقت نمیکردی
ا.ت : پ..پس چرا نشون ندادی خودتو
کوک : راستش فک میکردم ازم میترسی
ا.ت : اگه ازت نمیترسیدم دنبالت نمیگشتم
کوک : ولی اون موقع ک تو حفره بودیم خودمم نمیدونستم چرا ازم میترسیدی...خودمم بیشتر ترسیده بودم اونجا...و..وقتی فرار کردی همون موقع امیدمو از دس دادم...همیشه ب خودم میگفتم قاتل...
ا.ت : ولی دیگه نمیترسم
کوک : ولی هنوز ته دلت ازم میترسی
یدفه از چشمش خون ریخت...داشت گریه میکرد...محکم بغلش کردم
کوک : م..من خیلی تنها شدم...ب جایی رسیدم ک تهیونگ بهم بگه قاتل
ا.ت : ولش کن اونو من کنارتم
کوک : م..من د..دیگه همین سرنوشتمو باید قبول کنم
ا.ت : کوک اینو نگو..هنوز یه امیدی هست ک نجاتت بدیم..ت..تو قاتل نیستی...هر چی شده حتی اگه تهیونگ سعی داره بکشتت خودم جلوش رو میگیرم
کوک : ت..تو فقد......
ا.ت : کوک حالت خوبه؟
کوک : سرت تو کار خودت باشه..اگ نمیخوای بمیری
۸۵.۳k
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.