پارت ۴
پارت ۴
ات رفت داخل خونه نشست روی مبل داشت گریه میکرد و سایا اومد کنارش نشست
سایا: ات خوبی؟ با تهیونگ حرف زدی؟چیشد؟
ات: سایا اگه تو نبودی به جز این من خیلی چیزای دیگه ای هم نمیفهمیدم
سایا: چرا مگه چیشده؟؟
ات: امروز فهمیدم بابامم یه مافیا بوده و به ظاهر یه هولدینگ داره(بغض)
سایا: چی دختر چی میگی؟ حالا چطور فهمیدی اخه؟
ات: (همه چیو گفت )
سایا: پس بابات بزرگ ترین دشمن تهیونگه؟ آخه چرا؟
ات: نمیدونم بدون اینکه چیزی بپرسم فقط فرار کردم
سایا: الهی بگردم بیا یکم آب بخور ات نگران نباش من اون تهیونگ عوضی رو(هوش عوضی خوابی راجب پسر من درست بگو) دستگیر میکنم میوفته زندان تو نگران نباش
ات: باشه
ویو ته
با هوسوک داشتیم جای اتو پیدا میکردیم که هوسوک گفت
هوسوک: ته؟
ته: بگو پیداش کردی
هوسوک: آره خونه اون دوست پلیسش سایاس
ته: بیا سریع بریم بدو
بعد۳۰ مین
ته: پوفف رسیدیم
تق تق
سایا درو باز کرد
سایا: مرتیکه اشغال تو اینجا چیکار میکنی؟
ته سایا رو کنار زد رفت داخل اتو صدا میزد
ته: ات ات کجایی بیا بیرون سریع
ویو ات
تا صدای در اومد میدونستم تهیونگه پس رفتم توی یکی از انبار های خونه
ویو ته
همه جارو گشتم اما ات نبود یه در پیدا کردم انگار انبار یا زیر زمین بود رفتم که اتو دیدم
ته: اتتت
ات تا ته رو دید دویید و داشت فرار میکرد که ته جلوشو گرفت
ته: کجا خانم کوچولو
ات: ولم کن عوضی ولم کن اشغال
این دوتا داشتن دعوا میکردن که....
حمایتت کنیددد الانم پارت بعدو میزارم
ات رفت داخل خونه نشست روی مبل داشت گریه میکرد و سایا اومد کنارش نشست
سایا: ات خوبی؟ با تهیونگ حرف زدی؟چیشد؟
ات: سایا اگه تو نبودی به جز این من خیلی چیزای دیگه ای هم نمیفهمیدم
سایا: چرا مگه چیشده؟؟
ات: امروز فهمیدم بابامم یه مافیا بوده و به ظاهر یه هولدینگ داره(بغض)
سایا: چی دختر چی میگی؟ حالا چطور فهمیدی اخه؟
ات: (همه چیو گفت )
سایا: پس بابات بزرگ ترین دشمن تهیونگه؟ آخه چرا؟
ات: نمیدونم بدون اینکه چیزی بپرسم فقط فرار کردم
سایا: الهی بگردم بیا یکم آب بخور ات نگران نباش من اون تهیونگ عوضی رو(هوش عوضی خوابی راجب پسر من درست بگو) دستگیر میکنم میوفته زندان تو نگران نباش
ات: باشه
ویو ته
با هوسوک داشتیم جای اتو پیدا میکردیم که هوسوک گفت
هوسوک: ته؟
ته: بگو پیداش کردی
هوسوک: آره خونه اون دوست پلیسش سایاس
ته: بیا سریع بریم بدو
بعد۳۰ مین
ته: پوفف رسیدیم
تق تق
سایا درو باز کرد
سایا: مرتیکه اشغال تو اینجا چیکار میکنی؟
ته سایا رو کنار زد رفت داخل اتو صدا میزد
ته: ات ات کجایی بیا بیرون سریع
ویو ات
تا صدای در اومد میدونستم تهیونگه پس رفتم توی یکی از انبار های خونه
ویو ته
همه جارو گشتم اما ات نبود یه در پیدا کردم انگار انبار یا زیر زمین بود رفتم که اتو دیدم
ته: اتتت
ات تا ته رو دید دویید و داشت فرار میکرد که ته جلوشو گرفت
ته: کجا خانم کوچولو
ات: ولم کن عوضی ولم کن اشغال
این دوتا داشتن دعوا میکردن که....
حمایتت کنیددد الانم پارت بعدو میزارم
۱۱.۲k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.