عشق در نگاه اول پارت آخر
ویو ا.ت
رفتم دم برج ایفل دیدم چراغا خاموشه که یهو دیدم همه چی روشن شد همه جا پر از گل و شمع بود که یکی صدام کرد
کوک : ا.ت
ا.ت : برگشتم سمتش که یهو جلوم زانو زد
کوک : ا.ت حاضری باقی عمرت رو بامن باشی کیم ا.ت با من ازدواج میکنی
ویو ا.ت
اشک تو چشمام جمع شده بود و بغض کرده بودم
ا.ت : بله انگشتر رو دستم و یهو بغلم کرد که دیدم یورا و یونجی و جیمین و نامجون هم اومدن
یورا : عرررر میمونم عروس شد
یونجی : واییییییییییی هیچ فکر نمیکردم یه روز میمون جون عروس شه
ا.ت : نترسید نوبت شما ها هم میشه گراز ها (خنده)
چند سال بعد
ویو ا.ت
از اونروز به بعد من شرکتم رو تحویل یکی دیگه دادم و برگشتم سئول و چند وقت بعد عروسی منو یورا و یونجی تو یه روز افتاد و بعد از اون من صاحب یه دختر به اسم مینسو شدم و با کوک به خوبی و خوشی زندگی کردیم
پایان
دوستان اینم از اولین فیک من امیدوارم خوشتون بیاد
اگه درخواستی از سناریو یا فیک و چند پارتی داشتین بهم بگین :)
رفتم دم برج ایفل دیدم چراغا خاموشه که یهو دیدم همه چی روشن شد همه جا پر از گل و شمع بود که یکی صدام کرد
کوک : ا.ت
ا.ت : برگشتم سمتش که یهو جلوم زانو زد
کوک : ا.ت حاضری باقی عمرت رو بامن باشی کیم ا.ت با من ازدواج میکنی
ویو ا.ت
اشک تو چشمام جمع شده بود و بغض کرده بودم
ا.ت : بله انگشتر رو دستم و یهو بغلم کرد که دیدم یورا و یونجی و جیمین و نامجون هم اومدن
یورا : عرررر میمونم عروس شد
یونجی : واییییییییییی هیچ فکر نمیکردم یه روز میمون جون عروس شه
ا.ت : نترسید نوبت شما ها هم میشه گراز ها (خنده)
چند سال بعد
ویو ا.ت
از اونروز به بعد من شرکتم رو تحویل یکی دیگه دادم و برگشتم سئول و چند وقت بعد عروسی منو یورا و یونجی تو یه روز افتاد و بعد از اون من صاحب یه دختر به اسم مینسو شدم و با کوک به خوبی و خوشی زندگی کردیم
پایان
دوستان اینم از اولین فیک من امیدوارم خوشتون بیاد
اگه درخواستی از سناریو یا فیک و چند پارتی داشتین بهم بگین :)
۱۱.۲k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.