جنگ برای تو ( پارت 5)
اونا به مدت خیلی کم همدیگرو بغل کردن ولی نمیدونستن چه اتفاقی میوفته، با بغل کردن همدیگه غار اونارو داخل خودش کشید و اونارو به چندین هزار سال قبل برد
سوریو : هی! چه اتفاقی داره میوفته
جونگ کوک : تو چرا با من اومدی
سوریو : مگه من خواستم بیام، غار کشیدمون داخل
جونگ کوک : واقعا چطور همچین چیزی ممکنه
سوریو : نمیدونم 😭
جونگ کوک : هی چرا گریه میکنی؟ حتما یه راهی برای برگشت وجود داره
سوریو : اگر نداشته باشه چی
جونگ کوک : بیا قصر، چون بهم کمک کردی برگردم ازت مراقبت میکنم
سوریو : واقعا میگین؟🥺
جونگ کوک : البته که واقعی میگم
سوریو : ممنونم سرورم
جونگ کوک : بیا سریعتر بریم، اول باید از جنگل بگذریم
سوریو : جنگل؟!
جونگ کوک : آره دیگه، باید اول از جنگل عبور کنیم
سوریو : ولی...
جونگ کوک : ببینم نکنه میترسی؟
سوریو : نمیدونم... خب یکم
جونگ کوک : پس میترسی
سوریو : آره
جونگ کوک : نگران نباش
سوریو : ولی الان شبه، جنگلم ترسناک شده
جونگ کوک : ولی تو با هانبوک خیلی بهتر از قبلی
سوریو : واقعا؟ ممنون
جونگ کوک : اون قصرو میبینی؟
سوریو : آره باید تا اونجا بریم؟
جونگ کوک : آره باید بریم نزدیکه
سوریو : باشه پس میریم
جونگ کوک : چون نمیتونم تو قصر بهت مقامی بدم باید تورو ندیمه کنم
سوریو : مهم نیست، اشکال نداره
جونگ کوک : خوبه... پس ادامه میدیم
بعد از چند دقیقه رسیدن به قصر
جونگ کوک: خب باید بریم سمت اقامتگاه ما
سوریو : آره بریم
جونگ کوک : فقط....
سوریو : فقط چی؟
جونگ کوک : توی قصر باید به همه احترام بذاری و ادبی باهاشون حرف بزنی
سوریو : بله سرورم
جونگ کوک : خوبه پس بیا بریم
رسیدن به اقامتگاه بانوی سوم
هه سو : پسرم تا الان کجا بودی؟ مگه نگفتم هیچوقت نباید شبا بیرون باشی؟
جونگ کوک : بله مادر منو ببخشید، راستی مادر یک ندیمه با خودم آوردم
هه سو : ولی پسرم ما که ندیمه داریم
جونگ کوک: بله.... برای خودم میخوام
هه سو : ولی پسرم یه دختر؟
جونگ کوک : بله مادر.... میخواید ببینیدش ؟
هه سو : بله، باید ببینم ندیمه ی پسرم کیه
جونگ کوک : سوریو بیا داخل
سوریو : بله سرورم.... سلام بانوی من
هه سو : جونگ کوک این دختر خیلی زیباست ( توی گوش کوک)
جونگ کوک : بله مادر
هه سو : از کجا باید بفهمم از طرف ملکه نیومدی؟
سوریو : بانوی من....
جونگ کوک: مادر.... من ماجرا رو میدونم، اون از طرف ملکه نیست
هه سو: پس من مشکلی نمیبینم
اسلاید دو ( هانبوک سوریو)
سوریو : هی! چه اتفاقی داره میوفته
جونگ کوک : تو چرا با من اومدی
سوریو : مگه من خواستم بیام، غار کشیدمون داخل
جونگ کوک : واقعا چطور همچین چیزی ممکنه
سوریو : نمیدونم 😭
جونگ کوک : هی چرا گریه میکنی؟ حتما یه راهی برای برگشت وجود داره
سوریو : اگر نداشته باشه چی
جونگ کوک : بیا قصر، چون بهم کمک کردی برگردم ازت مراقبت میکنم
سوریو : واقعا میگین؟🥺
جونگ کوک : البته که واقعی میگم
سوریو : ممنونم سرورم
جونگ کوک : بیا سریعتر بریم، اول باید از جنگل بگذریم
سوریو : جنگل؟!
جونگ کوک : آره دیگه، باید اول از جنگل عبور کنیم
سوریو : ولی...
جونگ کوک : ببینم نکنه میترسی؟
سوریو : نمیدونم... خب یکم
جونگ کوک : پس میترسی
سوریو : آره
جونگ کوک : نگران نباش
سوریو : ولی الان شبه، جنگلم ترسناک شده
جونگ کوک : ولی تو با هانبوک خیلی بهتر از قبلی
سوریو : واقعا؟ ممنون
جونگ کوک : اون قصرو میبینی؟
سوریو : آره باید تا اونجا بریم؟
جونگ کوک : آره باید بریم نزدیکه
سوریو : باشه پس میریم
جونگ کوک : چون نمیتونم تو قصر بهت مقامی بدم باید تورو ندیمه کنم
سوریو : مهم نیست، اشکال نداره
جونگ کوک : خوبه... پس ادامه میدیم
بعد از چند دقیقه رسیدن به قصر
جونگ کوک: خب باید بریم سمت اقامتگاه ما
سوریو : آره بریم
جونگ کوک : فقط....
سوریو : فقط چی؟
جونگ کوک : توی قصر باید به همه احترام بذاری و ادبی باهاشون حرف بزنی
سوریو : بله سرورم
جونگ کوک : خوبه پس بیا بریم
رسیدن به اقامتگاه بانوی سوم
هه سو : پسرم تا الان کجا بودی؟ مگه نگفتم هیچوقت نباید شبا بیرون باشی؟
جونگ کوک : بله مادر منو ببخشید، راستی مادر یک ندیمه با خودم آوردم
هه سو : ولی پسرم ما که ندیمه داریم
جونگ کوک: بله.... برای خودم میخوام
هه سو : ولی پسرم یه دختر؟
جونگ کوک : بله مادر.... میخواید ببینیدش ؟
هه سو : بله، باید ببینم ندیمه ی پسرم کیه
جونگ کوک : سوریو بیا داخل
سوریو : بله سرورم.... سلام بانوی من
هه سو : جونگ کوک این دختر خیلی زیباست ( توی گوش کوک)
جونگ کوک : بله مادر
هه سو : از کجا باید بفهمم از طرف ملکه نیومدی؟
سوریو : بانوی من....
جونگ کوک: مادر.... من ماجرا رو میدونم، اون از طرف ملکه نیست
هه سو: پس من مشکلی نمیبینم
اسلاید دو ( هانبوک سوریو)
۳۷.۳k
۰۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.