سناریو سایه شب پارت ۳ The shadow of night
سلاااام بر شوما 💫
ببخشید این پارت زیادی دیر شد نت نداشتمح 🥲🚬
بازم خودم میدونم بد شده اگه شما هم این احساس رو دارین بگین ادامه ندم 🥺
بریم بشروعیم =>
🫐______________________________________________🫐
ویو راوی *
ا/ت داشت با قدم و محکم و عصبی تو پیاده رو نزدیک پارک راه میرفت کلا مشخص بود میخواد یکی رو جر بده [😐😂]
دوستش مایا داشت سعی میکرد آرومش کنه ولی بی فایده بود .
ا/ت همینطور که داشت قدماش رو می کوبید : مرتیکه الاااااغ فک کرده کییییههههه کات میکنه هاااااااان؟ اشکال ندارهههههه یه بلاییییی سرش بیارم کهه گور ب گور شده نفهمه از کجا خوردههههه اههههههه
مایا:ا/ت چان آرامشتو حفظ کن بد بخت یه جعبه اش کم بوده دیگه حالا تو چیکار کنی؟
ا/ت: نمی تونمممممم می فهمیییییی؟
مایا : ..هووووووف ... خعله خب باو یه نفس عمیق بکش دختر خوف=/
ا/ت:نفس عمیق * دلم دورایاکی موخوااااد ... هوی دکه اونوری داره میفروشههههه پاشووو بخر برام لنتییییی
مایا : عهههه خودت بخر دیگهههه وا 😑
ا/ت : یا میخرییی یا ...
مایا : قطع کردن حرف * من برم کار دارم خداحافظ 😊👋🏻
ا/ت : دستم بهت برسه 😐
*با حرص پا میشه میره دکه اونوری
رو به فروشنده : هوی یکی رد کن بیاد * با حرص *دستشو دراز میکنه
?????:هوی یکی رد کن بیاد *با داد * دستشو دراز میکنه
فروشنده بدبخت به هردو نگاه میکنه *
به هم نگاه میکنن *
یهو هر سه میزنن زیر خنده *
فروشنده پیر : مث اینکه دوتا نوجوون دورایاکی دوست بی اعصاب داریم 😂
مایکی و ا/ت : سومیماسن😅
و دورایاکی هاشون رو میگرن و میان بیرون *
مایکی : ظاهرا شمام دورایاکی دوست دارین مگه نه؟😅
ا/ت با لبخند دندون نما : اوه آره خیلی دوست دارم😁
مایکی : من مایکی ام 😊
ا/ت : منم ا/ت هستم 😃
ا/ت : مث اینکه هردومون هم دورایاکی دوس داریم و هم زیادی عصبی بودیم😂
مایکی : اوه آره 😅
*فلش بک *
مایکی با عر : دراااکککننن برام دورایاکی نخریدیییی😭
دراکن : خو چیکار کنم وقتی نیس از جیب عقبم در آرم؟😑
مایکی : نمی دونم فقط برام دورایاکی بخرررر😭
دراکن : ببخشید مایکی باید برم خدافس* میره
مایکی : هوی دراکن اونجا رو اون دکه هه داره میفروشهههه
دراکن :*کمی دور شده* پس خودت بخر بای😐🚬
مایکی : بزار دستم بهت برسه جرت میدم 😢
پایان فلش بک *
مایکی : دیگه هوا تاریک شده میخوای برسونمت ا/ت چان؟
ا/ت : انو...ممنون میشم🙂[لونا : رو که نیس سنگ پا قزوینه 😐💔]
مایکی ا/ت تا خونشون میرسونه و بهم شماره میدن*
مایکی : میبینمت ا/ت چان😁👋🏻
ا/ت : منم میبینمت مایکی کون خدافس 😊👋🏻
🫐___________________________________________________🫐
ببخشید خوب از آب در نیومد😢
خلاصه ... ممنونم که خوندین =>
ببخشید این پارت زیادی دیر شد نت نداشتمح 🥲🚬
بازم خودم میدونم بد شده اگه شما هم این احساس رو دارین بگین ادامه ندم 🥺
بریم بشروعیم =>
🫐______________________________________________🫐
ویو راوی *
ا/ت داشت با قدم و محکم و عصبی تو پیاده رو نزدیک پارک راه میرفت کلا مشخص بود میخواد یکی رو جر بده [😐😂]
دوستش مایا داشت سعی میکرد آرومش کنه ولی بی فایده بود .
ا/ت همینطور که داشت قدماش رو می کوبید : مرتیکه الاااااغ فک کرده کییییههههه کات میکنه هاااااااان؟ اشکال ندارهههههه یه بلاییییی سرش بیارم کهه گور ب گور شده نفهمه از کجا خوردههههه اههههههه
مایا:ا/ت چان آرامشتو حفظ کن بد بخت یه جعبه اش کم بوده دیگه حالا تو چیکار کنی؟
ا/ت: نمی تونمممممم می فهمیییییی؟
مایا : ..هووووووف ... خعله خب باو یه نفس عمیق بکش دختر خوف=/
ا/ت:نفس عمیق * دلم دورایاکی موخوااااد ... هوی دکه اونوری داره میفروشههههه پاشووو بخر برام لنتییییی
مایا : عهههه خودت بخر دیگهههه وا 😑
ا/ت : یا میخرییی یا ...
مایا : قطع کردن حرف * من برم کار دارم خداحافظ 😊👋🏻
ا/ت : دستم بهت برسه 😐
*با حرص پا میشه میره دکه اونوری
رو به فروشنده : هوی یکی رد کن بیاد * با حرص *دستشو دراز میکنه
?????:هوی یکی رد کن بیاد *با داد * دستشو دراز میکنه
فروشنده بدبخت به هردو نگاه میکنه *
به هم نگاه میکنن *
یهو هر سه میزنن زیر خنده *
فروشنده پیر : مث اینکه دوتا نوجوون دورایاکی دوست بی اعصاب داریم 😂
مایکی و ا/ت : سومیماسن😅
و دورایاکی هاشون رو میگرن و میان بیرون *
مایکی : ظاهرا شمام دورایاکی دوست دارین مگه نه؟😅
ا/ت با لبخند دندون نما : اوه آره خیلی دوست دارم😁
مایکی : من مایکی ام 😊
ا/ت : منم ا/ت هستم 😃
ا/ت : مث اینکه هردومون هم دورایاکی دوس داریم و هم زیادی عصبی بودیم😂
مایکی : اوه آره 😅
*فلش بک *
مایکی با عر : دراااکککننن برام دورایاکی نخریدیییی😭
دراکن : خو چیکار کنم وقتی نیس از جیب عقبم در آرم؟😑
مایکی : نمی دونم فقط برام دورایاکی بخرررر😭
دراکن : ببخشید مایکی باید برم خدافس* میره
مایکی : هوی دراکن اونجا رو اون دکه هه داره میفروشهههه
دراکن :*کمی دور شده* پس خودت بخر بای😐🚬
مایکی : بزار دستم بهت برسه جرت میدم 😢
پایان فلش بک *
مایکی : دیگه هوا تاریک شده میخوای برسونمت ا/ت چان؟
ا/ت : انو...ممنون میشم🙂[لونا : رو که نیس سنگ پا قزوینه 😐💔]
مایکی ا/ت تا خونشون میرسونه و بهم شماره میدن*
مایکی : میبینمت ا/ت چان😁👋🏻
ا/ت : منم میبینمت مایکی کون خدافس 😊👋🏻
🫐___________________________________________________🫐
ببخشید خوب از آب در نیومد😢
خلاصه ... ممنونم که خوندین =>
۴.۰k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.