عشق شیرین🖤🖤
عشق شیرین🖤🖤
پارت19👑👑
پوشیده بود یه جورایی مامان و بابا با هم ست کرده بودن.
از پله ها اومدم پایین و مامان رو بهم کرد و گفت:
هه ری:عالی شدی بریم
بابا هم حرف مامان و تایید کرد و سه تایی به سمت پارکینگ راه افتادیم تا سوار ماشین پورشه بابا بشیم.
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم به سمت مهمونی.
در طول مسیر بابا یه موسیقی قشنگ فرانسوی گذاشته بود. وهمه به موسیقی ماشین گوش سپرده بودیم، و غرق در افکار خودمون بودیم.
تقریبا بعد از 30مین به محل مهمونی که گویا انگار خونه ی آقای جئون دوست بابا بود رسیدیم.
من مهمونی هایی که مامان و بابا می رفتند رو دوست نداشتم بعضی ها زیادی تجملاتی بودن بعضی ها خیلی مغرور به همین دلیل کم میرفتم یا اصلا نمی رفتم ولی این مهمونی بایدی بود چون آقای جئون همه خانواده ی لی رو دعوت کرده بود.
۶مراه مامان و بابا از ماشین پیاده شدیم و به سمت خونه ی آقای جئون، نه بهتره بگم قصر آقای جئون حرکت کردیم.
یه قسمتی مخصوص پارک ماشینا بود، ما چون ماشین و اونجا پارک کرده بودیم از اونحا آهسته ولی با قدم های محکم راه رفتیم تا به در ورودی ساختمان برسیم .
این بزرگی ها و قشنگی ها برای من عادی بود چون خونه ما هم همین طور بود.
پایان پارت 19💎💎
نویسنده:ویلن-بلکنزی
پارت19👑👑
پوشیده بود یه جورایی مامان و بابا با هم ست کرده بودن.
از پله ها اومدم پایین و مامان رو بهم کرد و گفت:
هه ری:عالی شدی بریم
بابا هم حرف مامان و تایید کرد و سه تایی به سمت پارکینگ راه افتادیم تا سوار ماشین پورشه بابا بشیم.
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم به سمت مهمونی.
در طول مسیر بابا یه موسیقی قشنگ فرانسوی گذاشته بود. وهمه به موسیقی ماشین گوش سپرده بودیم، و غرق در افکار خودمون بودیم.
تقریبا بعد از 30مین به محل مهمونی که گویا انگار خونه ی آقای جئون دوست بابا بود رسیدیم.
من مهمونی هایی که مامان و بابا می رفتند رو دوست نداشتم بعضی ها زیادی تجملاتی بودن بعضی ها خیلی مغرور به همین دلیل کم میرفتم یا اصلا نمی رفتم ولی این مهمونی بایدی بود چون آقای جئون همه خانواده ی لی رو دعوت کرده بود.
۶مراه مامان و بابا از ماشین پیاده شدیم و به سمت خونه ی آقای جئون، نه بهتره بگم قصر آقای جئون حرکت کردیم.
یه قسمتی مخصوص پارک ماشینا بود، ما چون ماشین و اونجا پارک کرده بودیم از اونحا آهسته ولی با قدم های محکم راه رفتیم تا به در ورودی ساختمان برسیم .
این بزرگی ها و قشنگی ها برای من عادی بود چون خونه ما هم همین طور بود.
پایان پارت 19💎💎
نویسنده:ویلن-بلکنزی
۲.۵k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.