سلام زیباترین بهانه دنیای من...
سلام زیباترین بهانه دنیای من...
ده روز گذشت...
ده روز از رمضان گذشت و من دست و پا زدم میان خاطراتی که حالا تو بگو به غلط، اما برای من زیباترین و بکرترین خاطرات عمر سی و چند ساله ام بود...
همین یکسال قبل بود...
درست همین ایام...
عاشقانه ای که خالص بود، بکر بود، بی توقع بود...
عکسهای افطاری من میانه راه و تو تنها...
عکسهایی که یادگار ماند تا حالا چشمهای مرا نمدار کند...
من اما هرشب کنار سفره افطارم برایت آبجوش و نبات، چند دانه خرما و یک کاسه حلیم میگذارم...
موقع نماز که میشود سجاده سوغات مشهدت را جلوتر از سجاده ام مهیای نمازت میکنم...
آدم عاشق دلش به همین امیدهای حتی به زعم بقیه واهی خوش است...
به همین دلنگرانی ها:
از افطار گذشت... کجایی؟
حواست هست؟ چیزی خورده ای؟ آب سرد نخور...
سحر هم چیزی نخوردی که...
چایی بریزم؟!
میبینی...
ده روز گذشت...
ده شب در نبودنت باریدم...
ده روز به انتظار آمدنت چشم به در دوختم...
و وقتی با واقعیت نبودنت روبه رو میشوم سفره را جمع میکنم بی فرو بردن لقمه ای...
از تو چه پنهان همه این روزها نگران منند و من نگران تو...
و خاصیت عشق اینست...
ده روز گذشت...
ده روز از رمضان گذشت و من دست و پا زدم میان خاطراتی که حالا تو بگو به غلط، اما برای من زیباترین و بکرترین خاطرات عمر سی و چند ساله ام بود...
همین یکسال قبل بود...
درست همین ایام...
عاشقانه ای که خالص بود، بکر بود، بی توقع بود...
عکسهای افطاری من میانه راه و تو تنها...
عکسهایی که یادگار ماند تا حالا چشمهای مرا نمدار کند...
من اما هرشب کنار سفره افطارم برایت آبجوش و نبات، چند دانه خرما و یک کاسه حلیم میگذارم...
موقع نماز که میشود سجاده سوغات مشهدت را جلوتر از سجاده ام مهیای نمازت میکنم...
آدم عاشق دلش به همین امیدهای حتی به زعم بقیه واهی خوش است...
به همین دلنگرانی ها:
از افطار گذشت... کجایی؟
حواست هست؟ چیزی خورده ای؟ آب سرد نخور...
سحر هم چیزی نخوردی که...
چایی بریزم؟!
میبینی...
ده روز گذشت...
ده شب در نبودنت باریدم...
ده روز به انتظار آمدنت چشم به در دوختم...
و وقتی با واقعیت نبودنت روبه رو میشوم سفره را جمع میکنم بی فرو بردن لقمه ای...
از تو چه پنهان همه این روزها نگران منند و من نگران تو...
و خاصیت عشق اینست...
۸.۰k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.