پارت ⑦①
پارت ⑦①
لبخندی روی چهرش نشوند و چاقو رو توی دست هیونجین گذاشت. از جاش بلند شد و چند قدم از بدن بی جون مرد فاصله گرفت.
فیلیکس: من چک میکنم چیزی اینجا نمونده باشه. بعد از این بهتره تمومش کنیم.
هیونجین بدون اینکه لحظه ای نگاهش رو از چهره درهم رفته مرد رو به روش بگیره سری برای تایید حرفای فلیکس تکون داد و روی زانوهاش نشست. موهای مرد رو کنار زد و نوک تیز چاقو رو درست جایی که موهاش شروع به رشد کرده بودن گذاشت.
هیونجین: برای ارضای خشم و جنون خودت...
فشار کمی به چاقو وارد کرد و آروم تا بالای بینیش پایین کشید. کسی که خودش رو بیبی بچ کیلر مینامید دیگه توانی برای فریاد کشیدن نداشت. پاهاش رو از شدت سوزش پوست پیشونیش روی زمین میکشید. حالا دیگه حتی چشمی هم نداشت تا اشک بریزه. هیونجین لبخندی دیوانه وار زد و این بار با سرعت بیشتر چاقو رو حرکت داد. پوست بینی، لب ها و در نهایت چونه مرد از هم شکافته و قطرات زیادی از خون کثیفش روی صورت هیونجین پاشیده شد.
هیونجین: چندین بچه بیگناه رو شکنجه کردی. پوستشون رو همینطوری شکافتی و خودت رو با افکار پوچت تبرعه کردی.
چاقو رو روی بازوی مرد گذاشت و کمی فشار داد.
هیونجین: نمیتونی حتی فکرش رو کنی که چقدر دارم لذت میبرم...!
بخشی از گوشت بازوش رو توی دستش گرفت و چاقو رو توی جهت مخالف حرکت داد. با هر بار بالا پایین شدن چاقو، گوشت بازوی مرد بیشتر فتح میشد و از دستش جدا میشد. این بار به جای تقال جیغ گوش خراشی از سمت مرد بلند شد. چونه مرد رو محکم گرفت و با پایین کشیدنش دهنش رو باز کرد. گوشت کنده شده رو توی دهن مرد جا داد. بخشی ازش بیرون بود و دهن مرد رو باز نگه میداشت. هیونجین چشمهاش برق میزد. مثل تشنهای که بالاخره چشمهای پر از آب خنک پیدا کرده لبخند میزد. چاقو رو روی گوشه لب مرد گذاشت و تا وسطای گونش چاک داد. همینکار رو با طرف دیگه انجام داد و به خونهایی که هر لحظه بیشتر زمین رو رنگ میکردن نگاه انداخت.
هیونجین: بیبی بچ کیلر عزیز..
هیونجین اسلحهای که روی زمین گذاشته بودن رو برداشت و صدا خفه کنی رو روش وصل کرد. تیر اول رو توی گلوی مرد خالی کرد و در حالی که به صدای خرخر گلوی مرد گوش میداد تفنگ رو روی پیشونی مردی که حالا توی تاریکی و درد بی پایان فرو رفته بود قرار داد.
hyunjin: Divertiti in quel mondo.
• اون دنیا خوش بگذره•
ماشه اسلحه رو کشید و چند لحظه بعد صدای تیری که به خاطر صدا خفه کن فقط به گوش فلیکس و هیونجین میرسید با صدای آژیر پلیسی که از دور میومد همراه شد. فلیکس سمت جسد اومد و لگدی به جسم بی جون زد.
felix: Anche se è stato ucciso mille volte da me, non è bastato.
•حتی اگه چندین دفعه توسطمون کشته میشد بازم کافی نبود•
هیونجین تکخندی زد و بازوی فلیکس رو کشید.
لبخندی روی چهرش نشوند و چاقو رو توی دست هیونجین گذاشت. از جاش بلند شد و چند قدم از بدن بی جون مرد فاصله گرفت.
فیلیکس: من چک میکنم چیزی اینجا نمونده باشه. بعد از این بهتره تمومش کنیم.
هیونجین بدون اینکه لحظه ای نگاهش رو از چهره درهم رفته مرد رو به روش بگیره سری برای تایید حرفای فلیکس تکون داد و روی زانوهاش نشست. موهای مرد رو کنار زد و نوک تیز چاقو رو درست جایی که موهاش شروع به رشد کرده بودن گذاشت.
هیونجین: برای ارضای خشم و جنون خودت...
فشار کمی به چاقو وارد کرد و آروم تا بالای بینیش پایین کشید. کسی که خودش رو بیبی بچ کیلر مینامید دیگه توانی برای فریاد کشیدن نداشت. پاهاش رو از شدت سوزش پوست پیشونیش روی زمین میکشید. حالا دیگه حتی چشمی هم نداشت تا اشک بریزه. هیونجین لبخندی دیوانه وار زد و این بار با سرعت بیشتر چاقو رو حرکت داد. پوست بینی، لب ها و در نهایت چونه مرد از هم شکافته و قطرات زیادی از خون کثیفش روی صورت هیونجین پاشیده شد.
هیونجین: چندین بچه بیگناه رو شکنجه کردی. پوستشون رو همینطوری شکافتی و خودت رو با افکار پوچت تبرعه کردی.
چاقو رو روی بازوی مرد گذاشت و کمی فشار داد.
هیونجین: نمیتونی حتی فکرش رو کنی که چقدر دارم لذت میبرم...!
بخشی از گوشت بازوش رو توی دستش گرفت و چاقو رو توی جهت مخالف حرکت داد. با هر بار بالا پایین شدن چاقو، گوشت بازوی مرد بیشتر فتح میشد و از دستش جدا میشد. این بار به جای تقال جیغ گوش خراشی از سمت مرد بلند شد. چونه مرد رو محکم گرفت و با پایین کشیدنش دهنش رو باز کرد. گوشت کنده شده رو توی دهن مرد جا داد. بخشی ازش بیرون بود و دهن مرد رو باز نگه میداشت. هیونجین چشمهاش برق میزد. مثل تشنهای که بالاخره چشمهای پر از آب خنک پیدا کرده لبخند میزد. چاقو رو روی گوشه لب مرد گذاشت و تا وسطای گونش چاک داد. همینکار رو با طرف دیگه انجام داد و به خونهایی که هر لحظه بیشتر زمین رو رنگ میکردن نگاه انداخت.
هیونجین: بیبی بچ کیلر عزیز..
هیونجین اسلحهای که روی زمین گذاشته بودن رو برداشت و صدا خفه کنی رو روش وصل کرد. تیر اول رو توی گلوی مرد خالی کرد و در حالی که به صدای خرخر گلوی مرد گوش میداد تفنگ رو روی پیشونی مردی که حالا توی تاریکی و درد بی پایان فرو رفته بود قرار داد.
hyunjin: Divertiti in quel mondo.
• اون دنیا خوش بگذره•
ماشه اسلحه رو کشید و چند لحظه بعد صدای تیری که به خاطر صدا خفه کن فقط به گوش فلیکس و هیونجین میرسید با صدای آژیر پلیسی که از دور میومد همراه شد. فلیکس سمت جسد اومد و لگدی به جسم بی جون زد.
felix: Anche se è stato ucciso mille volte da me, non è bastato.
•حتی اگه چندین دفعه توسطمون کشته میشد بازم کافی نبود•
هیونجین تکخندی زد و بازوی فلیکس رو کشید.
۳.۹k
۰۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.