چند پارتی
چند پارتی
part:6
ا.ت:اولش می خواستم آزمایش جعلی درست کنم بعدش گفت هفته دیگه خودش ازم آزمایش بگیره
کوک:الان انتظار نداری که تو ماشین حامله ات کنم
ا.ت:یااااا منحرف
کوک:(خنده خرگوشی)
ا.ت:گفتی خونت کجا بود
کوک:آخر این خیابونه
ا.ت:نگاه کن....چه خونه ای ام داره البته این که دیگه خونه نیست عمارته...نچ نچ نگاه کن حتی یک بار هم منو دعوت نکرده
کوک:آره دعوتت نمیکنم...خداحافظ توله
ا.ت:مرگگگگ
رفتم خونه ام و با خیال راحت تا ۲ بعد از ظهر خوابیدم
ساعت ۲ هم یه رامیون خوردم و رفتم بیرون
ا.ت:الو اقای مین
یونگی:چیشده بازززز
ا.ت:خب حالا...میگم که خودت میدونی که هم من هم تو سینگل ایم
یونگی:آره نکنه انتظار داری با هم ازدواج کنیم
ا.ت:نه بابا منظورم اینه که میای شب بریم بار
یونگی:آره
ا.ت:خب پس ساعت ۱۰ بیا دنبالم
یونگی:اوکی
بعدش قط کردم
ا.ت:خب اینم جور شد پاشم برم لباس بخرم
داخل پاساژ
ا.ت:ژوننننن چه لباسیههههه همین رو میخرم
قطعا با این لباسه که خریده بودم امشب حامله میشم ولی خب مهم نیست که🗿
به ساعت نگاه کردم که دیدم ساعت ۷ شبه یاااا خدااااا
کی ساعت گذشت
بعد منم همین یه دست لباس رو خریدم
خاک تو سرم
رفتم برگر فروشی یه برگر گرفتم و همون جا کوفت کردم بعدش رفتم خونه ام و حاضر شدم برم بیرون
که کم کم آقای مین زنگ زد گفت برم پیشش
ا.ت:سلام
یونگی:این چیه پوشیدید....میخوای امشب حامله بشی؟
ا.ت:نه حواسم هست
یونگی:هوفف
ویو فردا صبح
ادامه دارد....
#بی_تی_اس #نامجون #جین #یونگی #شوگا #اگوست_دی #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک
part:6
ا.ت:اولش می خواستم آزمایش جعلی درست کنم بعدش گفت هفته دیگه خودش ازم آزمایش بگیره
کوک:الان انتظار نداری که تو ماشین حامله ات کنم
ا.ت:یااااا منحرف
کوک:(خنده خرگوشی)
ا.ت:گفتی خونت کجا بود
کوک:آخر این خیابونه
ا.ت:نگاه کن....چه خونه ای ام داره البته این که دیگه خونه نیست عمارته...نچ نچ نگاه کن حتی یک بار هم منو دعوت نکرده
کوک:آره دعوتت نمیکنم...خداحافظ توله
ا.ت:مرگگگگ
رفتم خونه ام و با خیال راحت تا ۲ بعد از ظهر خوابیدم
ساعت ۲ هم یه رامیون خوردم و رفتم بیرون
ا.ت:الو اقای مین
یونگی:چیشده بازززز
ا.ت:خب حالا...میگم که خودت میدونی که هم من هم تو سینگل ایم
یونگی:آره نکنه انتظار داری با هم ازدواج کنیم
ا.ت:نه بابا منظورم اینه که میای شب بریم بار
یونگی:آره
ا.ت:خب پس ساعت ۱۰ بیا دنبالم
یونگی:اوکی
بعدش قط کردم
ا.ت:خب اینم جور شد پاشم برم لباس بخرم
داخل پاساژ
ا.ت:ژوننننن چه لباسیههههه همین رو میخرم
قطعا با این لباسه که خریده بودم امشب حامله میشم ولی خب مهم نیست که🗿
به ساعت نگاه کردم که دیدم ساعت ۷ شبه یاااا خدااااا
کی ساعت گذشت
بعد منم همین یه دست لباس رو خریدم
خاک تو سرم
رفتم برگر فروشی یه برگر گرفتم و همون جا کوفت کردم بعدش رفتم خونه ام و حاضر شدم برم بیرون
که کم کم آقای مین زنگ زد گفت برم پیشش
ا.ت:سلام
یونگی:این چیه پوشیدید....میخوای امشب حامله بشی؟
ا.ت:نه حواسم هست
یونگی:هوفف
ویو فردا صبح
ادامه دارد....
#بی_تی_اس #نامجون #جین #یونگی #شوگا #اگوست_دی #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک
۴.۴k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.