part◇⁸
ا/ت: بعد خوردن شام دوباره رفتم اتاقم و وسایلمو چک کردم، یه دوش ۱۰ دقیقه ای گرفتم و بعد سریع خوابیدم تا صبح خواب نمونن گوشیمو برای ساعت ۲ زنگ گذاشتم و خوابیدم.
سارا ویو: رفتم یه دوش سریع گرفتم و بعدش رفتم خوابیدن گوشیمو ساعت ۲ زنگ گذاشتم و به دقیقه کشیده نشد که خوابم برد.
ا/ت ویو: گوشیم زنگ خورد و از خواب بیدار شدم و بدون معطلی حاضر شدم ، وقتی حاضر شدم ساعت حدودای ۲:۳۰ بود. گوشیمو برداشتم و به سارا پیام دادم که حاضر شدم دارم حرکت میکنم.
بعد از ۱ دقیقه جوابمو داد و گفت:[ اوکی منم دارم حرکت میکنم]
زیاد وسایل جمع نکرده بودم در حد یه کوله پشتی بود ، کولمو برداشتم و از اتاق اومدم بیرون و رفتم سمت اتاق مامانم و برای آخرین بار نگاهش کردم.
یه نامه خداحافظی نوشتم و گذاشتم رو میر و خیلی بی سر و صدا زدم بیرون.
سارا ویو: کولمو برداشتم و حرکت کردم به جایی که با ا/ت قرار داشتم ، این کاری که داشتیم با ا/ت میکردیم برام خنده دار بود ، ببین مشکلات با یه بچه چیکار کرده که داره تو این سن بدون اطلاع به خونوادش اونا رو ترک کنه😔
خلاصه بعد چند دقیقه رسیدم پیش ا/ت و محکم بغلش کردم و یه لبخند بهش زدم و بعد رفتیم پیش اون مرد
مرد: چه به موقعه اومدید.
ا/ت: (بهش لبخند زد)
مرد:خب ساعت ۵ حرکت میکنیم به سمت فرودگاه ، اینم پاسپورتاتون.
ا/ت: ازت ممنونم
مرد:میتونید تا ساعت ۵ یکم استراحت کنید .
ا/ت: باشه ممنونم
•ادامه دارد•
▪︎چشمان خمار تو▪︎
سارا ویو: رفتم یه دوش سریع گرفتم و بعدش رفتم خوابیدن گوشیمو ساعت ۲ زنگ گذاشتم و به دقیقه کشیده نشد که خوابم برد.
ا/ت ویو: گوشیم زنگ خورد و از خواب بیدار شدم و بدون معطلی حاضر شدم ، وقتی حاضر شدم ساعت حدودای ۲:۳۰ بود. گوشیمو برداشتم و به سارا پیام دادم که حاضر شدم دارم حرکت میکنم.
بعد از ۱ دقیقه جوابمو داد و گفت:[ اوکی منم دارم حرکت میکنم]
زیاد وسایل جمع نکرده بودم در حد یه کوله پشتی بود ، کولمو برداشتم و از اتاق اومدم بیرون و رفتم سمت اتاق مامانم و برای آخرین بار نگاهش کردم.
یه نامه خداحافظی نوشتم و گذاشتم رو میر و خیلی بی سر و صدا زدم بیرون.
سارا ویو: کولمو برداشتم و حرکت کردم به جایی که با ا/ت قرار داشتم ، این کاری که داشتیم با ا/ت میکردیم برام خنده دار بود ، ببین مشکلات با یه بچه چیکار کرده که داره تو این سن بدون اطلاع به خونوادش اونا رو ترک کنه😔
خلاصه بعد چند دقیقه رسیدم پیش ا/ت و محکم بغلش کردم و یه لبخند بهش زدم و بعد رفتیم پیش اون مرد
مرد: چه به موقعه اومدید.
ا/ت: (بهش لبخند زد)
مرد:خب ساعت ۵ حرکت میکنیم به سمت فرودگاه ، اینم پاسپورتاتون.
ا/ت: ازت ممنونم
مرد:میتونید تا ساعت ۵ یکم استراحت کنید .
ا/ت: باشه ممنونم
•ادامه دارد•
▪︎چشمان خمار تو▪︎
۷۸.۰k
۱۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.