رویایه ریون پارت ۵ 🖤🌙💫
از زبان ریون :
رفتم تو حیاط و نشستم رو تاب ...
این قصر خیلی عجیب بود اصلا صبح نمیشد خیلی دیر میگذره زمانش تو همین فکرا بودم که یهو یه نفر صدام زد برگشتم ....
مونا : هویی بدبخت !!!
+ با منی ؟
مونا : مگه جز تو دیگه کی اینجاس ؟
+ خب چی میخوای ؟
مونا: انگار تو قراره زن تهیونگ من بشی !
+ نمیدونم اینطور میگن .
مونا : به هرحال اگه اتفاق بیوفته اگه به تهیونگ نزدیک بشی من میدونم باتو .
+ نگران نباش من هیچوقت نزدیک تهیونگ جونت نمیشم چون ازش متنفرم .
مونا : خوبه ( بعدم رفت )
+ ماشالا قصر نیس که دیوانه خانه لاس وگاسه.
+ بی توج نشستم رو تاب و به ماه خیره شدم ولی نفهمیدم چیشد که خوابم برد.
* فردا صبح *
+ ......
ادامه دارد ....
رفتم تو حیاط و نشستم رو تاب ...
این قصر خیلی عجیب بود اصلا صبح نمیشد خیلی دیر میگذره زمانش تو همین فکرا بودم که یهو یه نفر صدام زد برگشتم ....
مونا : هویی بدبخت !!!
+ با منی ؟
مونا : مگه جز تو دیگه کی اینجاس ؟
+ خب چی میخوای ؟
مونا: انگار تو قراره زن تهیونگ من بشی !
+ نمیدونم اینطور میگن .
مونا : به هرحال اگه اتفاق بیوفته اگه به تهیونگ نزدیک بشی من میدونم باتو .
+ نگران نباش من هیچوقت نزدیک تهیونگ جونت نمیشم چون ازش متنفرم .
مونا : خوبه ( بعدم رفت )
+ ماشالا قصر نیس که دیوانه خانه لاس وگاسه.
+ بی توج نشستم رو تاب و به ماه خیره شدم ولی نفهمیدم چیشد که خوابم برد.
* فردا صبح *
+ ......
ادامه دارد ....
۳.۲k
۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.