برادر خوانده🧑🏻✨پارت 9🧑🏻✨
برادر خوانده🧑🏻✨پارت 9🧑🏻✨
_خودم میبرمت
+نمیخواد تو بیای با دوستم میخوام برم
_کی هماهنگ کردی اون وقت
+به شما مربوط نمیشه
_بی ادب(پوکر فیس)
+من آینه نیستم باهاش حرف میزنی
_خیلی پرویی ها
+خوب شد گفتی برو بیرون میخوام لباس عوض کنم
_هوففف باشه
ویو ا/ت
خوب پسره پرو وقتی رفت لباسم رو عوض کردم (اسلاید 2)
تهیونگ جلوی در وایساده بود در باز کردم بیرون منتظر موندم اونم لباساش رو عوض کرد(اسلاید 3) قرار نبود با کسی برم بیرون فقط الکی گفتم نمیتونم تو روی اعضای بی تی اس نگاه کنم
پشت تهیونگ قایم شده بودم میرفتم رسیدیم به میز صبحانه جین تو آشپزخونه بود جونگکوک هم داشت میز رو میچید بقیه نشسته بودند تهیونگ از حرکت ایستاد منم با سر رفتم تو کمرش
+ای
_خفه شو(جوری که ا/ت بشنوه)
_سلام صبحتون بخیر آقا من جلوی شما از ا/ت عذر خواهی میکنم دیروز بد بهتون معرفیش کردم ا/ت ببخشید
بعد از اینکه ازم عذر خواهی کرد روی گونم رو بوسید
+خ..خب
_بیا بنشینیم
+باشه
+سلام
اعضا:سلام صبح بخیر
من هم در جوابشون لبخندی تحویل دادم که صبحانه رو آورد خوردیم نمیتونستم تو صورتشون نگاه کنم
صبحانه خیلی کم خوردم اصلا میل نداشتم
جین:ا/ت چرا آنقدر کم خوردی
+م.م.مرسی میل ندارم
+تهیونگ من میرم
_باشه مواظب خودت باش
ویو تهیونگ
از طرف ا/ت خیالم راحت بود موقع لباس عوض کرد خودم گوشی رو اتاق گذاشته بودم جی پی اس رو ریختم و وصل کردم به گوشی خودم(من تا حالا استفاده نکردم از جی پی اس داستانش رو نمیدونم)و بعد رفت
جیمین :کجا داشت میرفت؟
نامجون :ولی کسی جلوی در نبود مطمئنی ؟
_یعنی دروغ گفته.......من برم دنبالش مادرش اونو به من سپرده فعلا
از خونه زدم بیرون دنبالش رفتم پیداش کردم همینجور بی هدف داشت راه میرفت که روی صندلی نشست و بغضش ترکید
ویو ا/ت
دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و بغضم ترکید هق هق من دیگه نمیتونم با این تهیونگ زندگی کنم اگه الان هم هر چقدر جلوی اعضا خوبی من رو بگه اونا برداشت اول رو میکنن و فکر میکنن من بدم ای خدا هق هق
_خودم میبرمت
+نمیخواد تو بیای با دوستم میخوام برم
_کی هماهنگ کردی اون وقت
+به شما مربوط نمیشه
_بی ادب(پوکر فیس)
+من آینه نیستم باهاش حرف میزنی
_خیلی پرویی ها
+خوب شد گفتی برو بیرون میخوام لباس عوض کنم
_هوففف باشه
ویو ا/ت
خوب پسره پرو وقتی رفت لباسم رو عوض کردم (اسلاید 2)
تهیونگ جلوی در وایساده بود در باز کردم بیرون منتظر موندم اونم لباساش رو عوض کرد(اسلاید 3) قرار نبود با کسی برم بیرون فقط الکی گفتم نمیتونم تو روی اعضای بی تی اس نگاه کنم
پشت تهیونگ قایم شده بودم میرفتم رسیدیم به میز صبحانه جین تو آشپزخونه بود جونگکوک هم داشت میز رو میچید بقیه نشسته بودند تهیونگ از حرکت ایستاد منم با سر رفتم تو کمرش
+ای
_خفه شو(جوری که ا/ت بشنوه)
_سلام صبحتون بخیر آقا من جلوی شما از ا/ت عذر خواهی میکنم دیروز بد بهتون معرفیش کردم ا/ت ببخشید
بعد از اینکه ازم عذر خواهی کرد روی گونم رو بوسید
+خ..خب
_بیا بنشینیم
+باشه
+سلام
اعضا:سلام صبح بخیر
من هم در جوابشون لبخندی تحویل دادم که صبحانه رو آورد خوردیم نمیتونستم تو صورتشون نگاه کنم
صبحانه خیلی کم خوردم اصلا میل نداشتم
جین:ا/ت چرا آنقدر کم خوردی
+م.م.مرسی میل ندارم
+تهیونگ من میرم
_باشه مواظب خودت باش
ویو تهیونگ
از طرف ا/ت خیالم راحت بود موقع لباس عوض کرد خودم گوشی رو اتاق گذاشته بودم جی پی اس رو ریختم و وصل کردم به گوشی خودم(من تا حالا استفاده نکردم از جی پی اس داستانش رو نمیدونم)و بعد رفت
جیمین :کجا داشت میرفت؟
نامجون :ولی کسی جلوی در نبود مطمئنی ؟
_یعنی دروغ گفته.......من برم دنبالش مادرش اونو به من سپرده فعلا
از خونه زدم بیرون دنبالش رفتم پیداش کردم همینجور بی هدف داشت راه میرفت که روی صندلی نشست و بغضش ترکید
ویو ا/ت
دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و بغضم ترکید هق هق من دیگه نمیتونم با این تهیونگ زندگی کنم اگه الان هم هر چقدر جلوی اعضا خوبی من رو بگه اونا برداشت اول رو میکنن و فکر میکنن من بدم ای خدا هق هق
۱۰.۸k
۲۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.