گردنبند جادویی قسمت ۹
اومد و سوار ماشین شدیم و رفتیم .
مکالمه تو ماشین :
× سلام
+ سلام
× خوبی ؟
+ اومم
× میگم کجا بریم خوبه ؟
+ هرجا که تو بگی
× خب الان میگم بهت
☆ اثن نمیدونستم کجا داریم میریم .
به معنای واقعی ترسیده بودم .
اثن دیگه توی ماشین حرفی نمیزدیم رسیدیم یه جایی خیلی تاریک بود جوری بود که سگ صاحبشو پیدا نمیکرد
+ اینجا کجاست
× ساکت باش [ اعصبانی ]
+ خب داری منو کجا میبری عو*ضی
× درست صحبت کن
+ اگه نکنم
× اگه نکنی الان بهت میگم
☆ با یه چیز محکم زد توی سرم و بعدم سیاهیی......
مکالمه تو ماشین :
× سلام
+ سلام
× خوبی ؟
+ اومم
× میگم کجا بریم خوبه ؟
+ هرجا که تو بگی
× خب الان میگم بهت
☆ اثن نمیدونستم کجا داریم میریم .
به معنای واقعی ترسیده بودم .
اثن دیگه توی ماشین حرفی نمیزدیم رسیدیم یه جایی خیلی تاریک بود جوری بود که سگ صاحبشو پیدا نمیکرد
+ اینجا کجاست
× ساکت باش [ اعصبانی ]
+ خب داری منو کجا میبری عو*ضی
× درست صحبت کن
+ اگه نکنم
× اگه نکنی الان بهت میگم
☆ با یه چیز محکم زد توی سرم و بعدم سیاهیی......
۴.۰k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.