چند پارتی نامجون
اون روز کلا برای تو تولد گرفتن و نامجونم همش باهات حرف میزد و تو هم فهمیده بودی که دوست داره و خر ذوق شده بودی. وقتی دانشگاه تموم شد رفتی پایین نامجونم اومد و با هم رفتین چون ماشین اورده بود تورو خودش برد برسونه، تقریبا ۵ دقیقه تا خونت مونده بود
+نامجونا
-بله
+مرسی برای امروز
-خواهش میکنم،بهت خوش گذشت؟
+اره بهترین تولد عمرم بود
-خوبه، از این به بعد هر سال برات تولد میگیرم
از این حرفش یه چیزایی فهمیدی
+خب...
-دوست داری هر سال برات تولد بگیرم؟
امممممم شاید
که دیدی یه دفعه زد کنار، یکم اومد جلو و گفت دوست داری هر روز هر ماه هر سال و برای همیشه با هم بمونیم؟
+امممممم شاید
که اومد جلو و لبشو رو لبات گذاشت
پایان
یکم کوتاه بود اما امیدوارم خوشتون اومده باشه
این روزا یکم به خاطر امتحانا دیر به دیر پارتا رو مینویسم لطفا درک کنید
+نامجونا
-بله
+مرسی برای امروز
-خواهش میکنم،بهت خوش گذشت؟
+اره بهترین تولد عمرم بود
-خوبه، از این به بعد هر سال برات تولد میگیرم
از این حرفش یه چیزایی فهمیدی
+خب...
-دوست داری هر سال برات تولد بگیرم؟
امممممم شاید
که دیدی یه دفعه زد کنار، یکم اومد جلو و گفت دوست داری هر روز هر ماه هر سال و برای همیشه با هم بمونیم؟
+امممممم شاید
که اومد جلو و لبشو رو لبات گذاشت
پایان
یکم کوتاه بود اما امیدوارم خوشتون اومده باشه
این روزا یکم به خاطر امتحانا دیر به دیر پارتا رو مینویسم لطفا درک کنید
۴.۴k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.