برادر غیرتی من
پارت ۴۶
یونا : داشتم مشخصات تو رو بهشون میدادم
یون : چیا بهتون گفته
همه : ازدواج کردی
یون : خب
رینا : اسمش چیه ( لوس )
ماکی : راست میگه که ازدواج کردی
یون : راست میگه اسمش هوجوعه
همه : این
هوجو : اسم داره شیع که نیستم
یون : آره
هانول : یونا میخوام کرم بریزیم ( آروم
یونا : بگو یون بشینه رو پای هوجو ( آروم )
هانول : بشینین میخوام درس بدم یون تو .....
همه : باید بشینی رو پای هوجو
یون : ن ......ن ......نه نمیخوام ( خجالت )
هوجو بغلم کردو منو نشوند رو پاش ( هوجو نشسته بود )
هانول : بچه ها امروز یه مهمون مهم داریم
هانول : یک دانش آموز میاد تو کلاسمون
که یهو جنی اومد تو
جنی : سلام من جئون جنیم از دیدنتون خوشبختم
یونا : اونی
جنی : نونا
یون : سلام حالا برو پیش یونا
هانول : در وجود این کوچولو درس نمیدم
جنی : راز بازی کنیم
یونا : اینطوریه که یه کلمه میگید بقیه حدس میزنن رازت چیه
جنی : یونا اوله
یونا : بار
آیو : اون شب بعد بار وقتی رفتی خونه اون وو دید که مستی عصبانی شد و همون بلا رو سرت آورد
یونا : درسته نوبت آیوعه
آیو : مافیا
لیا : برای صلح باند های پارک و لی باهم ازدواج کردید اول از هم بدتون میومد ولی به مرور زمان عاشق هم شدید
آیو : درسته نوبت لیاعه
لیا : پدرو مادر
یون : پدرو مادر سوجون میخوان شب بیان خونتون
لیا : اهوم یون
یون : من چی آهان لی
آیو : بچه ها میدونید
همه : نه
جیمین : بگو
یون : پدرو مادرم رو خودم کشتم
هوجو : چی چرا نگفتی
یون : خب راز بوده
هوجو : به حسابت میرسم ( بم و آروم )
یون : خب زنگه خداحافظ
سریع بلند شدم و رفتم خونه سریع رفتم تو اتاقم که یهو هوجو رو دیدم
یون : گوه خوردم ( ترس )
هوجو : به درد من نمیخوره
یون : هوجو خیلی معذرت میخوام
هوجو : چرا همه چیو ازم پنهون میکنی هان چرا ( عربده )
یون : راز بوده
هوجو : جواب منو بده
که یهو بهم سیلی زد
یون : هوجو
هوجو : بنال
دستمو گذاشتم جلوی دهم و بعد بهش نشون دادم
یون : من خوب نشدم هنوز
که بوسیدم
۶۰ مین بعد
یک ساعت شده بود ولی ولم نمیکرد تا میومدم نفس بگیرم محکم تر میبوسیدم الانم داره به طور وحشیانه ای منو میبوسه
انگار تا الان منو نبوسیده
خودمو ازش جدا کردن
یون : چته چرا این جوری میکنی
هوجو : ببشخید
یون : دیگه نمیزنیم
هوجو : نه
یون : .......
✨🐾
یونا : داشتم مشخصات تو رو بهشون میدادم
یون : چیا بهتون گفته
همه : ازدواج کردی
یون : خب
رینا : اسمش چیه ( لوس )
ماکی : راست میگه که ازدواج کردی
یون : راست میگه اسمش هوجوعه
همه : این
هوجو : اسم داره شیع که نیستم
یون : آره
هانول : یونا میخوام کرم بریزیم ( آروم
یونا : بگو یون بشینه رو پای هوجو ( آروم )
هانول : بشینین میخوام درس بدم یون تو .....
همه : باید بشینی رو پای هوجو
یون : ن ......ن ......نه نمیخوام ( خجالت )
هوجو بغلم کردو منو نشوند رو پاش ( هوجو نشسته بود )
هانول : بچه ها امروز یه مهمون مهم داریم
هانول : یک دانش آموز میاد تو کلاسمون
که یهو جنی اومد تو
جنی : سلام من جئون جنیم از دیدنتون خوشبختم
یونا : اونی
جنی : نونا
یون : سلام حالا برو پیش یونا
هانول : در وجود این کوچولو درس نمیدم
جنی : راز بازی کنیم
یونا : اینطوریه که یه کلمه میگید بقیه حدس میزنن رازت چیه
جنی : یونا اوله
یونا : بار
آیو : اون شب بعد بار وقتی رفتی خونه اون وو دید که مستی عصبانی شد و همون بلا رو سرت آورد
یونا : درسته نوبت آیوعه
آیو : مافیا
لیا : برای صلح باند های پارک و لی باهم ازدواج کردید اول از هم بدتون میومد ولی به مرور زمان عاشق هم شدید
آیو : درسته نوبت لیاعه
لیا : پدرو مادر
یون : پدرو مادر سوجون میخوان شب بیان خونتون
لیا : اهوم یون
یون : من چی آهان لی
آیو : بچه ها میدونید
همه : نه
جیمین : بگو
یون : پدرو مادرم رو خودم کشتم
هوجو : چی چرا نگفتی
یون : خب راز بوده
هوجو : به حسابت میرسم ( بم و آروم )
یون : خب زنگه خداحافظ
سریع بلند شدم و رفتم خونه سریع رفتم تو اتاقم که یهو هوجو رو دیدم
یون : گوه خوردم ( ترس )
هوجو : به درد من نمیخوره
یون : هوجو خیلی معذرت میخوام
هوجو : چرا همه چیو ازم پنهون میکنی هان چرا ( عربده )
یون : راز بوده
هوجو : جواب منو بده
که یهو بهم سیلی زد
یون : هوجو
هوجو : بنال
دستمو گذاشتم جلوی دهم و بعد بهش نشون دادم
یون : من خوب نشدم هنوز
که بوسیدم
۶۰ مین بعد
یک ساعت شده بود ولی ولم نمیکرد تا میومدم نفس بگیرم محکم تر میبوسیدم الانم داره به طور وحشیانه ای منو میبوسه
انگار تا الان منو نبوسیده
خودمو ازش جدا کردن
یون : چته چرا این جوری میکنی
هوجو : ببشخید
یون : دیگه نمیزنیم
هوجو : نه
یون : .......
✨🐾
۳.۳k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.