وقتی پسر خالت بود و....
P:10
ا.ت:یهو روم خیمه زدن
تهیونگ:خب کوک چکارش کنیم این توله رو؟؟
کوک:یاا فقط من حق دارم بهش بگم توله
تهیونگ :هن ؟؟
کوک:هیچی بابا خب رو قلقلک خیلی حساسه
ا.ت در حال دست و پا زدن
تهیونگ :دست و پاش رو با کوک قفل کردیم تکون نخوره
ا.ت:ولم کنین مامااااااان
کوک:جیغ نکش ننت نمیشنوه
تهیونگ :نزدیک گردنش شدم و گازش گرفتم
کوک:هوی چکار میکنی خواهر ته هاا
تهیونگ :خب چکارش کنیم؟
ا.ت:عوضیا ولم کنیییین
تهیونگ:بوسم کن ولت کنم
ا.ت:باشه بیا( لپشو بوس ) ولم کنن حالا
کوک:پس من چی؟( مظلووم )
ات:عرر تهیونگ نگا چه کیوتههه
تهیونگ:عومم بانی منهه
کوک:تهیونگگگگگ
ا.ت:شت قضیه دارک شد
ته:خاک تو سرت کننن منحرف
ا. ت:لپ کوک هم بوس کردم تا از روم پاشدن به سرعت نور فرار کردم پایین
ا.ت:مامان پسرات منو زدنن 😭
تهیونگ:مامان دروغ میگهه
یون هی:ا.ت چرا گردنت کبوده؟؟
ا.ت:کار تهیونگ وحشیه 😭😭
یون هی :تهیونگ؟؟
ته:مامان خوب پر رویی میکردم منم تنبیهش کردم
یون هی:خب حالا چرا ازگردنش
ته:خب چون صورت قشنگش خراب میشد
ویو کوک:
داشتم عین صگ فشاری میشدم اون از اون که گردنش کبود کرد اینم از این حرفشش درسته داداششه ولی زیاده روی میکنهه
کوک:خب بسه دیگه میاین برای ناهار بریم بیرون بعدش بریم ویلانی؟؟
یون هی:باه خاله جان ولی من فقط برای ناهار باهاتون میام بعدش کار دارم باید برم
ا.ت:باز میخوای منو با این دوتا وحشی تنها بزاری؟؟ 😭
یون هی :اگه ت کاری نکنی اونا بات کاری ندارن
تهیونگ :اره مامان راس میگه( پوزخند)
ا.ت:چرا همیشه فکر اون دوتایی؟؟ 😭
یون هی:نیستم حالا هم حاضر شیم بریم گشنمه
پرش زمانی تو رستوران :
یون هی:خب بچه ها چی میخورین ؟؟
تهیونگ:من پاستا
ا.ت:مثل همیشه لازانیا
کوک:عه لازانیا دوس داری؟
ا.ت:عومم حتی بیشتر از شما دوتا
کوک:اها خب منم لازانیا میخورم
ا.ت:غلط میکنی بچمو میخوری😭
کوک:میخورم
یون هی:چرا انقدر شما میپرین سر و کله همدیگه خسته شدمم
ا.ت:مامان بخدا تقصیر من نیست باز ننداز گردن من😭
تهیونگ :عهه تمومش کنین غذارو اوردن بزارین کوفت کنیم
پرش زمانی بعد غذا:
یون هی:خب بچه ها من میرم مواظب هم باشین نپرین له هم دیگه
ا.ت:مامان نروو 😭
یون هی:خدافظط
ا. ت:هیشکی منو دوس نداره😭
تهکوک:ما دوست داریم
ا.ت:نمیخوام شما منو اذیت میکنین😭
کوک:چون دوست داریم اذیتت میکنیم
تهیونگ:پاشو بریم هرجا خواستی
ا.ت:نمیام
تهیونگ :نمیای نه؟
ا.ت:نه
تهیونگ:خب کوک من میرم تو ماشین به روش خودت بیارش
کوک:اوکیه برو
ویو کوک:
بعد اینکه تهیونگ رفت رفتم سمت ا.ت:پاشو بیا بیب
ا.ت:نمیخواممم
کوک:خودت خواستی( براید استایل بغلش کرد)
ا.ت:بزارم زمییین
کوک:هیش لیتل گرل
رفتم جلو نشستم ا.تم گذاشتم رو پام تا شیطونی نکنه
تهیونگ:اوردیش؟؟
کوک:ارهه عهه اینقدر وول نخور( از کمرش گرفتم به خودم چسبوندم)
حرکت کن ته
ا.ت:عوضی حداقل منو بزار پشت چرا اوردینم پیش خودتون😭
تهیونگ:چون میشناسیمت شیطونی میکنی..
ا.ت:برام بستنی بخرین😭
تهیونگ:باشه
ویو تهیونگ :
رفتم سمت بستنی فروشی پیاده شدم ا.ت رو مثل یه جوجه از رو پای کوک اوردم پایین ...
پارت بعد:40 لایک
اون یکی فیک رو حمایت نکنید همین چاقو رو میکنم تو کو.... 🔪🔪🔪😔
ا.ت:یهو روم خیمه زدن
تهیونگ:خب کوک چکارش کنیم این توله رو؟؟
کوک:یاا فقط من حق دارم بهش بگم توله
تهیونگ :هن ؟؟
کوک:هیچی بابا خب رو قلقلک خیلی حساسه
ا.ت در حال دست و پا زدن
تهیونگ :دست و پاش رو با کوک قفل کردیم تکون نخوره
ا.ت:ولم کنین مامااااااان
کوک:جیغ نکش ننت نمیشنوه
تهیونگ :نزدیک گردنش شدم و گازش گرفتم
کوک:هوی چکار میکنی خواهر ته هاا
تهیونگ :خب چکارش کنیم؟
ا.ت:عوضیا ولم کنیییین
تهیونگ:بوسم کن ولت کنم
ا.ت:باشه بیا( لپشو بوس ) ولم کنن حالا
کوک:پس من چی؟( مظلووم )
ات:عرر تهیونگ نگا چه کیوتههه
تهیونگ:عومم بانی منهه
کوک:تهیونگگگگگ
ا.ت:شت قضیه دارک شد
ته:خاک تو سرت کننن منحرف
ا. ت:لپ کوک هم بوس کردم تا از روم پاشدن به سرعت نور فرار کردم پایین
ا.ت:مامان پسرات منو زدنن 😭
تهیونگ:مامان دروغ میگهه
یون هی:ا.ت چرا گردنت کبوده؟؟
ا.ت:کار تهیونگ وحشیه 😭😭
یون هی :تهیونگ؟؟
ته:مامان خوب پر رویی میکردم منم تنبیهش کردم
یون هی:خب حالا چرا ازگردنش
ته:خب چون صورت قشنگش خراب میشد
ویو کوک:
داشتم عین صگ فشاری میشدم اون از اون که گردنش کبود کرد اینم از این حرفشش درسته داداششه ولی زیاده روی میکنهه
کوک:خب بسه دیگه میاین برای ناهار بریم بیرون بعدش بریم ویلانی؟؟
یون هی:باه خاله جان ولی من فقط برای ناهار باهاتون میام بعدش کار دارم باید برم
ا.ت:باز میخوای منو با این دوتا وحشی تنها بزاری؟؟ 😭
یون هی :اگه ت کاری نکنی اونا بات کاری ندارن
تهیونگ :اره مامان راس میگه( پوزخند)
ا.ت:چرا همیشه فکر اون دوتایی؟؟ 😭
یون هی:نیستم حالا هم حاضر شیم بریم گشنمه
پرش زمانی تو رستوران :
یون هی:خب بچه ها چی میخورین ؟؟
تهیونگ:من پاستا
ا.ت:مثل همیشه لازانیا
کوک:عه لازانیا دوس داری؟
ا.ت:عومم حتی بیشتر از شما دوتا
کوک:اها خب منم لازانیا میخورم
ا.ت:غلط میکنی بچمو میخوری😭
کوک:میخورم
یون هی:چرا انقدر شما میپرین سر و کله همدیگه خسته شدمم
ا.ت:مامان بخدا تقصیر من نیست باز ننداز گردن من😭
تهیونگ :عهه تمومش کنین غذارو اوردن بزارین کوفت کنیم
پرش زمانی بعد غذا:
یون هی:خب بچه ها من میرم مواظب هم باشین نپرین له هم دیگه
ا.ت:مامان نروو 😭
یون هی:خدافظط
ا. ت:هیشکی منو دوس نداره😭
تهکوک:ما دوست داریم
ا.ت:نمیخوام شما منو اذیت میکنین😭
کوک:چون دوست داریم اذیتت میکنیم
تهیونگ:پاشو بریم هرجا خواستی
ا.ت:نمیام
تهیونگ :نمیای نه؟
ا.ت:نه
تهیونگ:خب کوک من میرم تو ماشین به روش خودت بیارش
کوک:اوکیه برو
ویو کوک:
بعد اینکه تهیونگ رفت رفتم سمت ا.ت:پاشو بیا بیب
ا.ت:نمیخواممم
کوک:خودت خواستی( براید استایل بغلش کرد)
ا.ت:بزارم زمییین
کوک:هیش لیتل گرل
رفتم جلو نشستم ا.تم گذاشتم رو پام تا شیطونی نکنه
تهیونگ:اوردیش؟؟
کوک:ارهه عهه اینقدر وول نخور( از کمرش گرفتم به خودم چسبوندم)
حرکت کن ته
ا.ت:عوضی حداقل منو بزار پشت چرا اوردینم پیش خودتون😭
تهیونگ:چون میشناسیمت شیطونی میکنی..
ا.ت:برام بستنی بخرین😭
تهیونگ:باشه
ویو تهیونگ :
رفتم سمت بستنی فروشی پیاده شدم ا.ت رو مثل یه جوجه از رو پای کوک اوردم پایین ...
پارت بعد:40 لایک
اون یکی فیک رو حمایت نکنید همین چاقو رو میکنم تو کو.... 🔪🔪🔪😔
۲۷.۱k
۰۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.