عشق اجباری 🩸🔪
عشق اجباری 🩸🔪
P23
(ویو صبح موقع صبحانه)
هانول: خوب دخترا بعد صبحانه به بهترین آرایشگرا گفتم بیان
جنی و لیسا: اوکی(سرد)
هانول: پسرا شما ۲ تا برید به این آرایشگاه.........و بعد کارتون برید سراغ دخترا اوکی؟
تهیونگ و کوک: بله چشم
(بعد صبحانه )
؟: تخت تخت تخت(صدای در😂😐)
هانول: کیه؟
پ.ک:پ.ج: مایم
هانول: بیاید داخل
پ.ک: پدر بنظرتون این ازدواج کار درستیه؟
پ.ج: راست میگه پدر من میتونم ناراحتی رو از چهره بچه هام بخونمم
هانول: این هم به صلاح بچه هاتون و هم به صلاح سود مافیاست پس دیگه دخالت نکنید اینا آخر عاشق میشن من میدونم
پ.ک: آخه پدر اینطوری نمیشع.......
هانول: کافیه همینی ک هس.... الانم برید آماده شید وقت منم نگیرید
پ.ک:پ.ج: بله چشم
...........
........
......
....
ویو لیسا: تقریبا ۱ ساعت زیر دست این آرایشگرم خسته شدم دیگه دلم میخواد زود تموم شه
ویو جنی: وایی از بس ک این آرایشگر موهامو میکشع خسته شدم آخه این عروسی کی تموم میشععع خدااا
(ویو به بعد از ارایش)
P23
(ویو صبح موقع صبحانه)
هانول: خوب دخترا بعد صبحانه به بهترین آرایشگرا گفتم بیان
جنی و لیسا: اوکی(سرد)
هانول: پسرا شما ۲ تا برید به این آرایشگاه.........و بعد کارتون برید سراغ دخترا اوکی؟
تهیونگ و کوک: بله چشم
(بعد صبحانه )
؟: تخت تخت تخت(صدای در😂😐)
هانول: کیه؟
پ.ک:پ.ج: مایم
هانول: بیاید داخل
پ.ک: پدر بنظرتون این ازدواج کار درستیه؟
پ.ج: راست میگه پدر من میتونم ناراحتی رو از چهره بچه هام بخونمم
هانول: این هم به صلاح بچه هاتون و هم به صلاح سود مافیاست پس دیگه دخالت نکنید اینا آخر عاشق میشن من میدونم
پ.ک: آخه پدر اینطوری نمیشع.......
هانول: کافیه همینی ک هس.... الانم برید آماده شید وقت منم نگیرید
پ.ک:پ.ج: بله چشم
...........
........
......
....
ویو لیسا: تقریبا ۱ ساعت زیر دست این آرایشگرم خسته شدم دیگه دلم میخواد زود تموم شه
ویو جنی: وایی از بس ک این آرایشگر موهامو میکشع خسته شدم آخه این عروسی کی تموم میشععع خدااا
(ویو به بعد از ارایش)
۷.۱k
۲۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.