عشق بیان نشده. part 3
دیدم یونا خوابش برده.
کوک:یونا!یونا!
یونا:هومممم
کوک:بیدار شو عزیزم من اومدم
یونا:اومدی که اومدی چیکارت کنم بزار بخوابم اه.
کوک:چرا اینجوری شده؟(زیر لب)
یونا:چیه؟چته؟
کوک:هیچی عااا من برم بخوابم فعلا
یونا:باشه
یک ساعت بعد
از خواب بیدار شدم.
حوصلم سر رفته بود برا همین با گوشیم سرگرم شدم.
ویو ا.ت
از خواب بیدار شدم رفتم یه کیک خوشمزه برا خودم درست کردمو خوردم.
ا.ت:امممممممم خیلی خوشمزسس هجب اشپزیم😋
بعد تموم کردن کیکم رفتم دوباره خوابیدم تا فردا.
فردا صبح
بیدار شدم رفتم شرکت دیدم اقای جئون نیومده.
ا.ت:عااا خانم منشی ببخشید اقای جئون امروز نمیان؟
م:نه دوس دخترشون زنگ زدن گفتن امروز نمیان شرکت
ا.ت:چ....چی....د...دو....ست....دختر...شش؟
م:اره مگه چیشده؟
ا.ت:........
م:خانوممم؟
ا.ت:ها چی خوبم نه اره نمدونم اصا خدافظ
ا.ت رفت
م:وا دختره خوددرگیر😐
باورم نمیشه چرا اون باید.....(بغضش اجازه ادامه دادنو بش نمیده)
رفتم بیرون یکم قدم بزنم حالم خوب شه که یهو روی گوشیم یه پیام اومد.
چک کردم ببینم کیه.
پیام از طرف رییس جئون:ا.ت لطفا بیا به این ادرس یونای بیشعور یه حقه بازه چیزی نپرس فقط بیا.
ا.ت:هااا ینی چیشدههه
بدون هدر دادن وقتم خودمو رسوندم به اون ادرس.
کوک رو دیدم که روز صندلی بی جون شده
ا.ت:کووووکککک 😧
یه دختره از پشت در میاد روبه روم وایمیسه
یونا:شما کی باشین؟
ا.ت:من باید این و ازت بپرسم بیشعورر
یونا:اولا بیشعور خودتی دوما دوس دخترش حالا چه چی
ا.ت:چی دوست دخترشش
یونا:😂😂چرا موش شدی یهو
ا.ت:اونو ولش من بره همین الان
یونا:من کلی بادیگارد دارم چطوری میخوای جلوم وایسی؟😂
از اونجایی که کونگ فو بلد بودم همه بادیگارداشو بعلاوه خودش زدمو کوکو ازاد کردم.ناگفته نماند منم کتک خوردم ولی نه اونقدری که اونا خوردن.
فلش بک به بعد از اون اتفاقا
من کوکو بردم خونه خودم اون حالش خوب شده بود داشت قهوه میخورد منم گفتم که بهترین موقع برا گفتن حسم بهشه.
ا.ت:عااامم کو.....ینی اقای جئون!
کوک:بلع
ا.ت:میتونم یه چیزی بتون بگم؟
کوک:اهوم حتما
ا.ت:خب راستش...
امید وارم دوس داشته باشین😘
کوک:یونا!یونا!
یونا:هومممم
کوک:بیدار شو عزیزم من اومدم
یونا:اومدی که اومدی چیکارت کنم بزار بخوابم اه.
کوک:چرا اینجوری شده؟(زیر لب)
یونا:چیه؟چته؟
کوک:هیچی عااا من برم بخوابم فعلا
یونا:باشه
یک ساعت بعد
از خواب بیدار شدم.
حوصلم سر رفته بود برا همین با گوشیم سرگرم شدم.
ویو ا.ت
از خواب بیدار شدم رفتم یه کیک خوشمزه برا خودم درست کردمو خوردم.
ا.ت:امممممممم خیلی خوشمزسس هجب اشپزیم😋
بعد تموم کردن کیکم رفتم دوباره خوابیدم تا فردا.
فردا صبح
بیدار شدم رفتم شرکت دیدم اقای جئون نیومده.
ا.ت:عااا خانم منشی ببخشید اقای جئون امروز نمیان؟
م:نه دوس دخترشون زنگ زدن گفتن امروز نمیان شرکت
ا.ت:چ....چی....د...دو....ست....دختر...شش؟
م:اره مگه چیشده؟
ا.ت:........
م:خانوممم؟
ا.ت:ها چی خوبم نه اره نمدونم اصا خدافظ
ا.ت رفت
م:وا دختره خوددرگیر😐
باورم نمیشه چرا اون باید.....(بغضش اجازه ادامه دادنو بش نمیده)
رفتم بیرون یکم قدم بزنم حالم خوب شه که یهو روی گوشیم یه پیام اومد.
چک کردم ببینم کیه.
پیام از طرف رییس جئون:ا.ت لطفا بیا به این ادرس یونای بیشعور یه حقه بازه چیزی نپرس فقط بیا.
ا.ت:هااا ینی چیشدههه
بدون هدر دادن وقتم خودمو رسوندم به اون ادرس.
کوک رو دیدم که روز صندلی بی جون شده
ا.ت:کووووکککک 😧
یه دختره از پشت در میاد روبه روم وایمیسه
یونا:شما کی باشین؟
ا.ت:من باید این و ازت بپرسم بیشعورر
یونا:اولا بیشعور خودتی دوما دوس دخترش حالا چه چی
ا.ت:چی دوست دخترشش
یونا:😂😂چرا موش شدی یهو
ا.ت:اونو ولش من بره همین الان
یونا:من کلی بادیگارد دارم چطوری میخوای جلوم وایسی؟😂
از اونجایی که کونگ فو بلد بودم همه بادیگارداشو بعلاوه خودش زدمو کوکو ازاد کردم.ناگفته نماند منم کتک خوردم ولی نه اونقدری که اونا خوردن.
فلش بک به بعد از اون اتفاقا
من کوکو بردم خونه خودم اون حالش خوب شده بود داشت قهوه میخورد منم گفتم که بهترین موقع برا گفتن حسم بهشه.
ا.ت:عااامم کو.....ینی اقای جئون!
کوک:بلع
ا.ت:میتونم یه چیزی بتون بگم؟
کوک:اهوم حتما
ا.ت:خب راستش...
امید وارم دوس داشته باشین😘
۸.۴k
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.