غـریـبــه مـن ───※ ·❆· ※─── p : ⁶

+الان باید بریم خونه ی من؟
_آره خب من جای دیگه ای رو ندارم‌...یادت بمونه سلامتی منم مهمه هاااا
+باورم نمیشه دارم با یه بچه معامله میکنم
_هی بچه نیستم....خودت چند سالته
+تو فک کن ۳۰ سالمه
_شتتتت تو خیلییی از من بزرگتری
+بد دهنم که هستی
_................حواسم نبود
_شغلت چیه.........معلومه خیلی پولداری
+ انقد حرف نزن
_تو ذهنش: مرتیکه بد اخلاق
•°•°•°•°•°•
+خبب این اتاق توئه
_چی حداقل یه اتاق بهتر بهم بده اینجا دیگه چیه
+اووفف خیلی خب بیا دنبالم
_همه اتاقاتونم که دلگیره
+کی مدرکارو بهم میدی
_اممم خب دست من نیست
+چیی م..
_یه لحظه توضیح میدم همه وسایلام خونه مامانمه و...
+باورم نمیشههه چرا باهات معامله کردم
_یااا من دارم مدرکای با ارزشی بهت میدمااا با چیزایی که بهت میدم رئیس همشون میشی
+(خنده)
_چیه
+شب بخیر
_عححح گیر چه آدمی افتادم داشتم زندگیمو میکردم
با خودش حرف می‌زد که یهو ناراحت شد و رفت تو فکر
_ولی مامانم چطور تونست همچین کاری باهام بکنه...

از زبان جونگ کوک:
دلم براش سوخت البته اگه چیزایی که گفت واقعی باشه....یه مادر چطور میتونه انقد بد باشه
اون سن کمی داره

قراره خیلی باحال باشه😁

اینم براتون گذاشتم ولی خب لایکارو یکم ببرین بالا🥲
ما اینجا داریم زحمت میکشیم تو چیی

به نظرتون اسم رمان و تغییر بدم؟