رمان عشق لجباز من
پارت 19
رومینا یه دفعه اومد تو اتاق
دیانا:در میزدی حداقل😑
من:راس میگه یه اهمی اوهومی
رومینا:بسه دیگه میگم میخوایم بریم شمال میایید؟ 😂
دیانا:اره چرا نیاییم بریم وسایل جمع کنیم
رومینا:اره امروز که پنج شنبه اس صبح شنبه اینجاییم
من و دیانا:اوکی
رفتیم وسایلمونو جمع کنیم
پاشیدم سوار ماشین شدیم دوتا ماشین بودیم
متین و پانیذ و رومینا و اتوسا و امیر یه ماشین
من و دیانا و رضا و فرزاد و ممد رضا و المیرا یه ماشین
سوار ماشین داشتیم میشدیم.
دیانا:حالا جا میشیم؟
من:بیا رو پای من بشین 😂
رضا:متاسفم براتون اینا کارای خوبی نیس
فرزاد:مگه رلید اخه😑
دیانا
اصن اهمیتی به حرفاشون ندادم و ری پای ارسلان نشستم
ارسلان:بله😑خانم کاشی اینا کارای خوبی نیستا😑
(اینا همه یه خانواده ان پس میشن همه کاشی)
من:خودم میدونم😊واسم مهم نیس😑
یه 6 ساعت تو راه بودیم بعد رفتیم تو ویلایی که رزرو کرده بودیم
#اردیا
#رمان_اردیا
#اردیا_همیشگی
#رمان_عاشقانه
#رمان_اکیپ
#رمان
بله من جغدم شبا پارت میزارم😊
رومینا یه دفعه اومد تو اتاق
دیانا:در میزدی حداقل😑
من:راس میگه یه اهمی اوهومی
رومینا:بسه دیگه میگم میخوایم بریم شمال میایید؟ 😂
دیانا:اره چرا نیاییم بریم وسایل جمع کنیم
رومینا:اره امروز که پنج شنبه اس صبح شنبه اینجاییم
من و دیانا:اوکی
رفتیم وسایلمونو جمع کنیم
پاشیدم سوار ماشین شدیم دوتا ماشین بودیم
متین و پانیذ و رومینا و اتوسا و امیر یه ماشین
من و دیانا و رضا و فرزاد و ممد رضا و المیرا یه ماشین
سوار ماشین داشتیم میشدیم.
دیانا:حالا جا میشیم؟
من:بیا رو پای من بشین 😂
رضا:متاسفم براتون اینا کارای خوبی نیس
فرزاد:مگه رلید اخه😑
دیانا
اصن اهمیتی به حرفاشون ندادم و ری پای ارسلان نشستم
ارسلان:بله😑خانم کاشی اینا کارای خوبی نیستا😑
(اینا همه یه خانواده ان پس میشن همه کاشی)
من:خودم میدونم😊واسم مهم نیس😑
یه 6 ساعت تو راه بودیم بعد رفتیم تو ویلایی که رزرو کرده بودیم
#اردیا
#رمان_اردیا
#اردیا_همیشگی
#رمان_عاشقانه
#رمان_اکیپ
#رمان
بله من جغدم شبا پارت میزارم😊
۲۹.۳k
۱۳ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.