پارت 1 فصل دوم فیک دکتر مافیا
سال بعد
اجوما اجوما کجایی
اینجام دخترم کاری داشتی
نه هیون می خوبه
آره خانم دخترتون خوابه
خدا رو شکر من میرم یکم استراحت کنم هواست بهش باشه راستی پدرم کجاست
ایشون واسه کار چند ساعتی بیرون هستن
باشه وقتی اومد به منم خبر بده
چشم خانم
رفتم اتاقم و روی تخت دراز کشیدم بازم خاطرات یه سال پیش اومد جلوی چشام
فلش بک
خداحافظ پارک ایملدا
منتظر شلیکش بودم ولی در کمال تعجب هیچی احساس نکردم یکی شلیک کرد ولی به کجا چشام رو باز کردم جولیا افتاده بود روی زمین سرم رو بلند کردم اون همون خدمتکاره بود ولی چرا همه آدمای که اونجا بودن محاصره شدن دست و پای پدرمم باز کردن همین که دستاش رو باز کردن اومد سمتم و بغلم کرد بعد از سالها بلاخره بلاخره توی آغوش پدرم بودم لبخندی زدم
پدر ایملدا بلاخره پیدات کردم دختر خوشگلم
ایملدا پدر هق هق 😭 😭 😭 😭 😭
آقای پارک همه رو دستگیر کنید ما میریم عمارت یونگجه تو هم همراهمون بیا به دختره نگاه کردم پس اسمش یونگجه بود پدرم کمکم کرد راه برم رفتیم توی ماشین نشستیم بدنم هنوز ضعیف بود میترسیدم بلایی سر بچم بیاد شکمم رو گرفتم که پدرم گفت حالت خوبه
ایملدا آره خوبم
یونگجه اون بارداره
پدر ایملدا چی تو چی میگی ایملدا این واقعیت داره
ایملدا بله پدر
آقای پارک پس دامادم کو اون چرا دنبالت نگشته
ایملدا پدر من مطمئنم اون الان کلی دنبالم گشته
آقای پارک میریم خونه بعدا در مورد این موضوع صحبت می کنیم
ایملدا دیگه چیزی نگفتم رسیدیم جایی از ماشین پیاده شدیم خونه بزرگ و خیلی خوشگلی بود درست مثل عمارت جونگ کوک از ماشین پیاده شدم پدرم بهم کمک کرد رفتیم داخل چند تا دکتر رو صدا زدن ده دقیقه بعد یه سری دکتر با کلی ابزار اومدن پیشم و معاینم کردن کلی دارو نوشتن و دادن دست پدرم
ایملدا لازم نبود اینهمه چیز بیارن
آقای پارک چرا لازم بود تو الان حالت خوب نیست برو بخواب
ایملدا پدر
آقای پارک بله
ایملدا میشه به جونگ کوک زنگ بزنی اون حتما تا الانم خیلی نگران شده
آقای پارک گفتی جونگ کوک جئون جونگ کوک
ایملدا آره میشناسیش
آقای دخترم اون یه مافیا قدرتمنده تو چطوری
ایملدا پدر خودمم همه اینا رو میدونم ولی من دوستش دارم
میدونی اون قبلا با....
آره میدونم ولی اون هیچ گناهی نداره و خودشم الان دوستم داره
مطمئنی
آره
باشه پس فردا میریم ببینیم چجور کسیه این جونگکوک
باشه 🤗🤗🤗🤗🤗
اجوما اجوما کجایی
اینجام دخترم کاری داشتی
نه هیون می خوبه
آره خانم دخترتون خوابه
خدا رو شکر من میرم یکم استراحت کنم هواست بهش باشه راستی پدرم کجاست
ایشون واسه کار چند ساعتی بیرون هستن
باشه وقتی اومد به منم خبر بده
چشم خانم
رفتم اتاقم و روی تخت دراز کشیدم بازم خاطرات یه سال پیش اومد جلوی چشام
فلش بک
خداحافظ پارک ایملدا
منتظر شلیکش بودم ولی در کمال تعجب هیچی احساس نکردم یکی شلیک کرد ولی به کجا چشام رو باز کردم جولیا افتاده بود روی زمین سرم رو بلند کردم اون همون خدمتکاره بود ولی چرا همه آدمای که اونجا بودن محاصره شدن دست و پای پدرمم باز کردن همین که دستاش رو باز کردن اومد سمتم و بغلم کرد بعد از سالها بلاخره بلاخره توی آغوش پدرم بودم لبخندی زدم
پدر ایملدا بلاخره پیدات کردم دختر خوشگلم
ایملدا پدر هق هق 😭 😭 😭 😭 😭
آقای پارک همه رو دستگیر کنید ما میریم عمارت یونگجه تو هم همراهمون بیا به دختره نگاه کردم پس اسمش یونگجه بود پدرم کمکم کرد راه برم رفتیم توی ماشین نشستیم بدنم هنوز ضعیف بود میترسیدم بلایی سر بچم بیاد شکمم رو گرفتم که پدرم گفت حالت خوبه
ایملدا آره خوبم
یونگجه اون بارداره
پدر ایملدا چی تو چی میگی ایملدا این واقعیت داره
ایملدا بله پدر
آقای پارک پس دامادم کو اون چرا دنبالت نگشته
ایملدا پدر من مطمئنم اون الان کلی دنبالم گشته
آقای پارک میریم خونه بعدا در مورد این موضوع صحبت می کنیم
ایملدا دیگه چیزی نگفتم رسیدیم جایی از ماشین پیاده شدیم خونه بزرگ و خیلی خوشگلی بود درست مثل عمارت جونگ کوک از ماشین پیاده شدم پدرم بهم کمک کرد رفتیم داخل چند تا دکتر رو صدا زدن ده دقیقه بعد یه سری دکتر با کلی ابزار اومدن پیشم و معاینم کردن کلی دارو نوشتن و دادن دست پدرم
ایملدا لازم نبود اینهمه چیز بیارن
آقای پارک چرا لازم بود تو الان حالت خوب نیست برو بخواب
ایملدا پدر
آقای پارک بله
ایملدا میشه به جونگ کوک زنگ بزنی اون حتما تا الانم خیلی نگران شده
آقای پارک گفتی جونگ کوک جئون جونگ کوک
ایملدا آره میشناسیش
آقای دخترم اون یه مافیا قدرتمنده تو چطوری
ایملدا پدر خودمم همه اینا رو میدونم ولی من دوستش دارم
میدونی اون قبلا با....
آره میدونم ولی اون هیچ گناهی نداره و خودشم الان دوستم داره
مطمئنی
آره
باشه پس فردا میریم ببینیم چجور کسیه این جونگکوک
باشه 🤗🤗🤗🤗🤗
۸۵.۹k
۰۸ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.