دیدار پارت 1 ( کمبود اسم )
ویو جیمین:
خواهر جیهوپ قرار ازدواج کنه با یه پسره ایرانی
و قراره ماهم بریم ایران
خونه پسره باشیم
خواهر جیهوپ گفت که بعد ازدواج و عروسی اینا میان کره برای زندگی
نه ایران
و ما قراره خونه مادر دوماد باشیم
الان سوار هواپیما هستیم تا برسیم ایران
پرش زمانی رسیدیم ایران
خیلی آدمای مهربون و مهمون نوازی بودن و زود گرم میگیرفتن باهام داماد و خواهر جیهوپ دیدیم سلام کردیم خونه ی بزرگی داشتن
اعضا و مادر و پدر جیهوپ و یسری از فامیلایی جیهوپ
با اینکه تعدادمون زیاد بود براشون انگار عادی بود
داستان آشنایشون اینطوری بود که خواهر دوماد کره زندگی میکنه و و برادرش وقتی میاد بهش سر بزنه با خواهر جیهوپ برخورد میکنه
من خواهرشو اینجا نمیبینم
ویوا. ت: من همین تازه رسیدم ایران از فرودگاه حرکت کردم به خونه بخاطر کارم
دیر رسیدم شب شده دیگه
در خونه مامانم اینا زدم
در باز کردن
ا. ت : من آمدم وای وای من آمدم ، چیشد مهمونا زودتر رسیدن
داداش ا. ت: ا. ت خوش اومدی
ا. ت: مرسی برادر مهربان شدی
رفتم سلام حوال پرس کردم بعد رفتم تو اتاقم یه لباس خونگی مجلسی پوشیدم اومدم تو حال این پسره جیمین خیلی نظرمو جلب کرد
خیلی کیوته
ویو جیمین: وای این خواهرشه
چقدر خوشگله
کره زندگی میکنه! خیلیی خوبه
جونگ کوک: خب پس تو کره زندگی میکنی
ا. ت: آره
نامجون: چیشد اومدی کره
ا. ت: بخاطر شیرینی هاش
تهیونگ: واقعا کسی ندیم بخاطر شکم مهاجرت کنه
ا. ت: الان منو دیدی دیگه من هر سفری میرم بخاطر غذاست
نامجون: ناموسا برای شیرینی نشستی کره ای یاد گرفتی
ا. ت: یس، کره ای، انگلیسی، اسپانیایی، ایتالیایی، فرانسوی همه برای سفر کردن و خوردن غذا ها یه مختلف همشون یاد گرفتم
جیمین: حالا ما یه اینگلیسی نمی تونیم یاد بگیریم
نامجون: به جز من
جیمین: به جز نامجون
ا. ت: من نصفشو با فیلم دیدن یاد گرفتم
جین: شغلت چیه که انقد بیکاری
ا. ت: وکیل، بیکار بودم زودتر میومدم ایران
جیمین: چه شغل سختی ولی وایب خوبی میده
ا. ت: اوهوم صبح خوشگل میکنی میری برای دعوا بعد پولم میگیری
اعضا 😂
ا. ت: بعد همه هم ازت میترسن
شوگا: شغل مورده نظرم پیدا شد
ا. ت:😂
جونگ کوک: تو هیچ کار نکنی همه ازت میترسن
تهیونگ: به جز جیمین
جیمین: دیگه به من میگن جیمین
جین: از بس رومخشی دیگه براش عادی شد چیزی نمیگه
نامجون: اینارو بیخیال حتما چون وکیلی کتاب روانشناسی زیاد میخونی یکی پیشنهاد کن
داداش ا. ت: فقط روانشناسی نه کلی کتاب دیگه هم میخونه مارو برشکست کرد
ا. ت: باز تو دهنتو باز کردی ببند او تالاره اندیشه رو
نامجون: واقعا منم زیاد کتاب میخونم
ا. ت: کتاب بخشی از زندگیمه عالیه
نامجون: چندتا کتاب داری نشونم بدی
ا. ت: آره تو اتاقم کلی کتاب هست بریم نشونت بدم
خواهر جیهوپ قرار ازدواج کنه با یه پسره ایرانی
و قراره ماهم بریم ایران
خونه پسره باشیم
خواهر جیهوپ گفت که بعد ازدواج و عروسی اینا میان کره برای زندگی
نه ایران
و ما قراره خونه مادر دوماد باشیم
الان سوار هواپیما هستیم تا برسیم ایران
پرش زمانی رسیدیم ایران
خیلی آدمای مهربون و مهمون نوازی بودن و زود گرم میگیرفتن باهام داماد و خواهر جیهوپ دیدیم سلام کردیم خونه ی بزرگی داشتن
اعضا و مادر و پدر جیهوپ و یسری از فامیلایی جیهوپ
با اینکه تعدادمون زیاد بود براشون انگار عادی بود
داستان آشنایشون اینطوری بود که خواهر دوماد کره زندگی میکنه و و برادرش وقتی میاد بهش سر بزنه با خواهر جیهوپ برخورد میکنه
من خواهرشو اینجا نمیبینم
ویوا. ت: من همین تازه رسیدم ایران از فرودگاه حرکت کردم به خونه بخاطر کارم
دیر رسیدم شب شده دیگه
در خونه مامانم اینا زدم
در باز کردن
ا. ت : من آمدم وای وای من آمدم ، چیشد مهمونا زودتر رسیدن
داداش ا. ت: ا. ت خوش اومدی
ا. ت: مرسی برادر مهربان شدی
رفتم سلام حوال پرس کردم بعد رفتم تو اتاقم یه لباس خونگی مجلسی پوشیدم اومدم تو حال این پسره جیمین خیلی نظرمو جلب کرد
خیلی کیوته
ویو جیمین: وای این خواهرشه
چقدر خوشگله
کره زندگی میکنه! خیلیی خوبه
جونگ کوک: خب پس تو کره زندگی میکنی
ا. ت: آره
نامجون: چیشد اومدی کره
ا. ت: بخاطر شیرینی هاش
تهیونگ: واقعا کسی ندیم بخاطر شکم مهاجرت کنه
ا. ت: الان منو دیدی دیگه من هر سفری میرم بخاطر غذاست
نامجون: ناموسا برای شیرینی نشستی کره ای یاد گرفتی
ا. ت: یس، کره ای، انگلیسی، اسپانیایی، ایتالیایی، فرانسوی همه برای سفر کردن و خوردن غذا ها یه مختلف همشون یاد گرفتم
جیمین: حالا ما یه اینگلیسی نمی تونیم یاد بگیریم
نامجون: به جز من
جیمین: به جز نامجون
ا. ت: من نصفشو با فیلم دیدن یاد گرفتم
جین: شغلت چیه که انقد بیکاری
ا. ت: وکیل، بیکار بودم زودتر میومدم ایران
جیمین: چه شغل سختی ولی وایب خوبی میده
ا. ت: اوهوم صبح خوشگل میکنی میری برای دعوا بعد پولم میگیری
اعضا 😂
ا. ت: بعد همه هم ازت میترسن
شوگا: شغل مورده نظرم پیدا شد
ا. ت:😂
جونگ کوک: تو هیچ کار نکنی همه ازت میترسن
تهیونگ: به جز جیمین
جیمین: دیگه به من میگن جیمین
جین: از بس رومخشی دیگه براش عادی شد چیزی نمیگه
نامجون: اینارو بیخیال حتما چون وکیلی کتاب روانشناسی زیاد میخونی یکی پیشنهاد کن
داداش ا. ت: فقط روانشناسی نه کلی کتاب دیگه هم میخونه مارو برشکست کرد
ا. ت: باز تو دهنتو باز کردی ببند او تالاره اندیشه رو
نامجون: واقعا منم زیاد کتاب میخونم
ا. ت: کتاب بخشی از زندگیمه عالیه
نامجون: چندتا کتاب داری نشونم بدی
ا. ت: آره تو اتاقم کلی کتاب هست بریم نشونت بدم
۱۰.۰k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.