عاشق خدمتکارم شدم پارت ۲۵ فصل دوم
حالا نوبت بوسه رسیده بود و من مثل چی استرس داشتم یهو دست جونگ کوک روی کمرم اومد و منو به سمت خودش کشید و آروم لب هاشو روی لب هام گذاشتوحرکت داد..... آروم و نرم میبوسید منم کم کم چشمام رو بستمو اون رو همراهی کردم.....با اینکارم صدای جیغ و دست همه بالا رفت.....بعد از چند دقیقه از هم جدا شدیم.....
*بعد از ۳ ساعت*
بعد از اینکه عروسی تمام شد سوار ماشین شدیمو به سمت خونه حرکت کردیم.....یهو کوک گفت.....
کوک : خب الان رفتیم خونه باید چیکار کنیم......
ا/ت : هیچی...باید بریم مثل یه بچه ی خوب بخوابیم......
به طور واضحه وا رفتنشو دیدم....توی دلم داشتم همینجور بهش میخندیدم که دوباره گفت....
کوک : مطمئنی......کارای بهتری هم هستا.......
همزمان با این حرفش به خونه رسیدیم.... بهش جوابی ندادم و از ماشین پیاده شدم....در خونه رو باز کرد و وارد خونه شد.... پشت سرش وارد خونه شدم....که یهو منو کوبوند به دیوارو شروع به بوسیدنم کرد منم همراهیش میکردم....با پاش درو بستو منو براید استایل بغل کردو به سمت اتاقی که تختش با رز های قرمز تزئین شده بود برد آروم منو گذاشت روی تخت و روم خیمه زد و گفت.......
کوک : الان باید چیکارکنم.....یا چطور بکنم....
بعد از این حرفش شروع کرد به.....
(عزیزان مزاحم تازه عروس نشین برین خونتون ببینم..... زشته این چیزا )
*۲ماه بعد*
این چند روز خیلی حالت تهوع داشتم اما به روی خودمم نمی آوردم فک میکردم خوب میشم اما ظهر دوباره با بوی غذا حالم بد شد دیگه طاقت نداشتم.....کوک هم که خونه نبود به خاطر همین رفتم سوار ماشین شدمو به طرف بیمارستان حرکت کردم.....
*۱۵ دقیقه بعد*
همینجور منتظر نشسته بودم بودم که یه خانمی صدام کردو گفت.....
خانمه : خانم پارک ا/ت بفرمایید داخل.....
رفتم داخل که دکتر کفت.....
دکتر : چه کمکی از دستم ساختس.....
ا/ت : ۲ ماه که حالت تهوع و سرگیجه دارم و اینکه عادت ماهیانه هم عقب انداختم......( آخرش رو با خجالت گفت)
دکتر : خب......من مطمئن نیستم اما برای اطمینان بیشتر خواهشا این آزمایش ها رو انجام بدین.....
فک کنم انقدر نگرانی و استرس داخل صورتم معلوم بود که دکتر سریع گفت.....
دکتر : نیاز به نگرانی نیست چند تا آزمایش سادس.....
حرفشو باسر تایید کردمو سعی کردم استرسم رو کم کنم.....به سمت پرستار رفتمو بهش آزمایش ها رو نشون دادم......
بعد از انجام آزمایشات ازش پرسیدم....
ا/ت : ببخشید جوابش کی حاضر میشه.....
پرستار : یک ساعت دیگه....
ا/ت : ممنونم.....
* ۱ ساعت بعد *
بالاخره خانمه صدام کردو گفت.....
پرستار: خانم پارک ا/ت جواب آزمایشتون
حاضره
به طرفش رفتم که گفت....
*بعد از ۳ ساعت*
بعد از اینکه عروسی تمام شد سوار ماشین شدیمو به سمت خونه حرکت کردیم.....یهو کوک گفت.....
کوک : خب الان رفتیم خونه باید چیکار کنیم......
ا/ت : هیچی...باید بریم مثل یه بچه ی خوب بخوابیم......
به طور واضحه وا رفتنشو دیدم....توی دلم داشتم همینجور بهش میخندیدم که دوباره گفت....
کوک : مطمئنی......کارای بهتری هم هستا.......
همزمان با این حرفش به خونه رسیدیم.... بهش جوابی ندادم و از ماشین پیاده شدم....در خونه رو باز کرد و وارد خونه شد.... پشت سرش وارد خونه شدم....که یهو منو کوبوند به دیوارو شروع به بوسیدنم کرد منم همراهیش میکردم....با پاش درو بستو منو براید استایل بغل کردو به سمت اتاقی که تختش با رز های قرمز تزئین شده بود برد آروم منو گذاشت روی تخت و روم خیمه زد و گفت.......
کوک : الان باید چیکارکنم.....یا چطور بکنم....
بعد از این حرفش شروع کرد به.....
(عزیزان مزاحم تازه عروس نشین برین خونتون ببینم..... زشته این چیزا )
*۲ماه بعد*
این چند روز خیلی حالت تهوع داشتم اما به روی خودمم نمی آوردم فک میکردم خوب میشم اما ظهر دوباره با بوی غذا حالم بد شد دیگه طاقت نداشتم.....کوک هم که خونه نبود به خاطر همین رفتم سوار ماشین شدمو به طرف بیمارستان حرکت کردم.....
*۱۵ دقیقه بعد*
همینجور منتظر نشسته بودم بودم که یه خانمی صدام کردو گفت.....
خانمه : خانم پارک ا/ت بفرمایید داخل.....
رفتم داخل که دکتر کفت.....
دکتر : چه کمکی از دستم ساختس.....
ا/ت : ۲ ماه که حالت تهوع و سرگیجه دارم و اینکه عادت ماهیانه هم عقب انداختم......( آخرش رو با خجالت گفت)
دکتر : خب......من مطمئن نیستم اما برای اطمینان بیشتر خواهشا این آزمایش ها رو انجام بدین.....
فک کنم انقدر نگرانی و استرس داخل صورتم معلوم بود که دکتر سریع گفت.....
دکتر : نیاز به نگرانی نیست چند تا آزمایش سادس.....
حرفشو باسر تایید کردمو سعی کردم استرسم رو کم کنم.....به سمت پرستار رفتمو بهش آزمایش ها رو نشون دادم......
بعد از انجام آزمایشات ازش پرسیدم....
ا/ت : ببخشید جوابش کی حاضر میشه.....
پرستار : یک ساعت دیگه....
ا/ت : ممنونم.....
* ۱ ساعت بعد *
بالاخره خانمه صدام کردو گفت.....
پرستار: خانم پارک ا/ت جواب آزمایشتون
حاضره
به طرفش رفتم که گفت....
۱۰۷.۳k
۰۷ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.