قدرت عشق Part. 33
از زبان رانگ
باید برم و مطمعن بشم
گوشی هانا رو رد یابی کردم و رفتم خونش در خونش رو زدم
از زبان هانا
رسیدم خونه لباسم رو عوض کردم می خواستم یه چیزی بخوزم مه دیدم یمی داره در میزنه اول نخواستم درو باز کنم فمر مردم حانگ یو هست ولی از توی ایفن مه نگاه کردم دیدم رانگه الا بهترین زمان برای گفتن حقیقت به رانگ بود چون اون تا ندونه چی شده نمی تونه وضع رو درست کنه پس در رو باز کردم و رانگ اومد تو
رانگ ـ سلام هانا چیکار داری می کنی
هانا ـ سلام هیچی فقط می خوام یه چیزی بخورم خیلی گشنمه تو هم بیا یه چیزی بخور بعد حرف می زنیم
رانگ ـ باشه دلم برای دستپختت تنگ شده
هانا بدون هیچ حرفی غذا رو رپی میز چید و با رانگ شروع به خوردن کردن
و بعدش تموم شدن غذا هانا ظرف ها رو شست
و توی حال روی مبل کنار رانگ نشست
رانگ ـ خوب حالا ماجرا رو از اول شروع کن دونه به دونه سیع کن چیزی رو از قلم نندازی
هانا باشه
هانا ـ..........
باید برم و مطمعن بشم
گوشی هانا رو رد یابی کردم و رفتم خونش در خونش رو زدم
از زبان هانا
رسیدم خونه لباسم رو عوض کردم می خواستم یه چیزی بخوزم مه دیدم یمی داره در میزنه اول نخواستم درو باز کنم فمر مردم حانگ یو هست ولی از توی ایفن مه نگاه کردم دیدم رانگه الا بهترین زمان برای گفتن حقیقت به رانگ بود چون اون تا ندونه چی شده نمی تونه وضع رو درست کنه پس در رو باز کردم و رانگ اومد تو
رانگ ـ سلام هانا چیکار داری می کنی
هانا ـ سلام هیچی فقط می خوام یه چیزی بخورم خیلی گشنمه تو هم بیا یه چیزی بخور بعد حرف می زنیم
رانگ ـ باشه دلم برای دستپختت تنگ شده
هانا بدون هیچ حرفی غذا رو رپی میز چید و با رانگ شروع به خوردن کردن
و بعدش تموم شدن غذا هانا ظرف ها رو شست
و توی حال روی مبل کنار رانگ نشست
رانگ ـ خوب حالا ماجرا رو از اول شروع کن دونه به دونه سیع کن چیزی رو از قلم نندازی
هانا باشه
هانا ـ..........
۶.۹k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.