part7
part7
ویو ا/ت
ماشین رو آوردن و من بعد از ۱ ساعت رسیدم اونجا که دیدم اون دختره هرزه اونجو اونجا وایساده خودم رو کنترل کردم که نرم خِر خِرَش رو بجوام به لیا دست تکون دادم و رفتم پیشش
ویو لیا
ا/ت رو دیدم که بالاخره رسید دستم رو تکون دادم تا مارو ببینه
ا/ت:لیا جونگ کوک کجاست؟ (نفس نفس زنان)
لیا:توی امپولانسه
ا/ت:چش شده؟
لیا:نمیدونم برو ببین
ا/ت:باشه
ویو ا/ت
به سمت آمپولانس رفتم و وقتی کوکی رو دیدم فشارم افتاد و غش کردم
لیا:ا/تتتت (با داد)
تهیونگ:هی هی ا/ت
ویو لیا
آروم من و تهیونگ بلندش کردیم و بردیمش تو امپولانس تا بهش سُرُم بزنن
پرستار:زود به هوش میاد جای نگرانی نیست
لیا:ممنونم
*نیم ساعت بعد*
ا/ت:لیا لیاااا من کجام
لیا:هوشههه گوساله چته؟؟؟ (دیالوگ بنده که توی مدرسه به رفیقام و همچنین ناظم و معاون و غیره وقتی داد میزنن)
ا/ت:جونگ کوک کجاست
لیا:اتاق عمل
ویو ا/ت
با عجله سُرُم رو از دستم کندم و لیا رو زدم کنار و رفتم به سمت اتاق عمل
لیا:هی ا/ت الان میخواهی بری کدوم گوری
ا/ت:آخه مگه مرض داری اینجوری خبر میدی؟
لیا:خوب پرسیدی منم گفتم
ا/ت:بیا فعلا اینجا بشینیم تا دکتر بیاد
*۲ ساعت بعد*
ا/ت:چرا هنوز نیومده اون دکترع ای خدا هی نمیخواهم فش بدم
ویو ا/ت
داشتم به دکتر فش میدادم یه یهو.....
*ببخشید کمه مهمونی بودم عجله ای یه چی نوشتم پارت بعدی جبران میکنم 3>*
ویو ا/ت
ماشین رو آوردن و من بعد از ۱ ساعت رسیدم اونجا که دیدم اون دختره هرزه اونجو اونجا وایساده خودم رو کنترل کردم که نرم خِر خِرَش رو بجوام به لیا دست تکون دادم و رفتم پیشش
ویو لیا
ا/ت رو دیدم که بالاخره رسید دستم رو تکون دادم تا مارو ببینه
ا/ت:لیا جونگ کوک کجاست؟ (نفس نفس زنان)
لیا:توی امپولانسه
ا/ت:چش شده؟
لیا:نمیدونم برو ببین
ا/ت:باشه
ویو ا/ت
به سمت آمپولانس رفتم و وقتی کوکی رو دیدم فشارم افتاد و غش کردم
لیا:ا/تتتت (با داد)
تهیونگ:هی هی ا/ت
ویو لیا
آروم من و تهیونگ بلندش کردیم و بردیمش تو امپولانس تا بهش سُرُم بزنن
پرستار:زود به هوش میاد جای نگرانی نیست
لیا:ممنونم
*نیم ساعت بعد*
ا/ت:لیا لیاااا من کجام
لیا:هوشههه گوساله چته؟؟؟ (دیالوگ بنده که توی مدرسه به رفیقام و همچنین ناظم و معاون و غیره وقتی داد میزنن)
ا/ت:جونگ کوک کجاست
لیا:اتاق عمل
ویو ا/ت
با عجله سُرُم رو از دستم کندم و لیا رو زدم کنار و رفتم به سمت اتاق عمل
لیا:هی ا/ت الان میخواهی بری کدوم گوری
ا/ت:آخه مگه مرض داری اینجوری خبر میدی؟
لیا:خوب پرسیدی منم گفتم
ا/ت:بیا فعلا اینجا بشینیم تا دکتر بیاد
*۲ ساعت بعد*
ا/ت:چرا هنوز نیومده اون دکترع ای خدا هی نمیخواهم فش بدم
ویو ا/ت
داشتم به دکتر فش میدادم یه یهو.....
*ببخشید کمه مهمونی بودم عجله ای یه چی نوشتم پارت بعدی جبران میکنم 3>*
۲۰.۱k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.