𝔭𝔞𝔯𝔱/𝟐𝟕
با صدای قدم هایی توی راه پله با سیگار توی دستش که نیم سوز بود برگشت و باعث درشت شدن چشماش شد
اون همه تلاش کرده بود که الان پسرش و دست در دست این دختر ببینه؟
اما با پوزخنده تهیونگ از بهت بیرون امد و خون سرد جلو کرد و با رسیدن اون دو با کنایه به دختری که از روز اول نحس خطابش میکرد گفت "توقعاع نداشتم اینقدر بی آبرو باشی"
برعکس انتظارش که فکر میکرد الان داد و بیداد کنن ایملدا خنده ای کرد و روی کاناپه روبه رویی کنار تهیونگ نشست
"منم فکر نمیکردم اینقدر سیاه و کثیف باشید"
کیم که از حرف ایملدا حرصی شده بود سیگارش و توی جا سیگاری روی میز پرت کرد و توی جاش صاف تر شد و رو به دختر گفت"اصلا از دیدنت خوشحال نشدم و مطمئنم که توهم از دیدنم خوشحال نشدی پس بذار یچیزی و برات روشن کنم" تهیونگ با چشمای قرمز اما در کمال آرامش به پدرش نگاه میکرد چون میدونست ایملدا صدتای مثل اون تشنه برمیگردونه مرد بدون گرفتن نگاه حرصیش از دختر ادامه داد"از زندگیش برو بیرون چون فقط یه دردسری اینقدر ضعیفی که به راحتی کلی مشکل به بار میاری و ما اینجا با چیزایی سر و کار داریم که تو حتی تو خوابت هم نمیببنی"
ایملدا خنده ای کرد و بدون اهمیت به حرفاش و برای بیشتر حرص دادن مرد کنی به تهیونگ تکیه زد که قند تو دل تهیونگ آب میکرد و فقط یک کلمه با حالت تعجب گفت" من ضعیفم! "
گوشیش رو که توی جیبش بود رو دراورد رو به مرد گفت" محموله دو سالت خوبه؟ "و بدون اهمیت به چشمای گرد شده مرد تماسی رو وصل کرد "چانمین! یه درخواستی ازت دارم،میشه محموله یک ساله کد 720رو آزاد کنید خیلی متشکرم"
گوشی رو قد کرد که پوزخند آقای کیم بیشتر شد خواست دوباره توهین هاشو شروع کنه که با پیامک گوشیش خفه شد *720از اسکله حرکت کرد*چند دقیقه ای به گوشیش خیره بود که ایملدا این دفعه شروع کرد" خوب اینم از ضعيف بودن بقیه؟ "مرد بعد گوشی اول به تهیونگ بعد به ایملدا نگاه کرد هرجور شده باید جلوش و میگرفت پس لب زد"از گذشته تلخت خبر داری؟"
اون همه تلاش کرده بود که الان پسرش و دست در دست این دختر ببینه؟
اما با پوزخنده تهیونگ از بهت بیرون امد و خون سرد جلو کرد و با رسیدن اون دو با کنایه به دختری که از روز اول نحس خطابش میکرد گفت "توقعاع نداشتم اینقدر بی آبرو باشی"
برعکس انتظارش که فکر میکرد الان داد و بیداد کنن ایملدا خنده ای کرد و روی کاناپه روبه رویی کنار تهیونگ نشست
"منم فکر نمیکردم اینقدر سیاه و کثیف باشید"
کیم که از حرف ایملدا حرصی شده بود سیگارش و توی جا سیگاری روی میز پرت کرد و توی جاش صاف تر شد و رو به دختر گفت"اصلا از دیدنت خوشحال نشدم و مطمئنم که توهم از دیدنم خوشحال نشدی پس بذار یچیزی و برات روشن کنم" تهیونگ با چشمای قرمز اما در کمال آرامش به پدرش نگاه میکرد چون میدونست ایملدا صدتای مثل اون تشنه برمیگردونه مرد بدون گرفتن نگاه حرصیش از دختر ادامه داد"از زندگیش برو بیرون چون فقط یه دردسری اینقدر ضعیفی که به راحتی کلی مشکل به بار میاری و ما اینجا با چیزایی سر و کار داریم که تو حتی تو خوابت هم نمیببنی"
ایملدا خنده ای کرد و بدون اهمیت به حرفاش و برای بیشتر حرص دادن مرد کنی به تهیونگ تکیه زد که قند تو دل تهیونگ آب میکرد و فقط یک کلمه با حالت تعجب گفت" من ضعیفم! "
گوشیش رو که توی جیبش بود رو دراورد رو به مرد گفت" محموله دو سالت خوبه؟ "و بدون اهمیت به چشمای گرد شده مرد تماسی رو وصل کرد "چانمین! یه درخواستی ازت دارم،میشه محموله یک ساله کد 720رو آزاد کنید خیلی متشکرم"
گوشی رو قد کرد که پوزخند آقای کیم بیشتر شد خواست دوباره توهین هاشو شروع کنه که با پیامک گوشیش خفه شد *720از اسکله حرکت کرد*چند دقیقه ای به گوشیش خیره بود که ایملدا این دفعه شروع کرد" خوب اینم از ضعيف بودن بقیه؟ "مرد بعد گوشی اول به تهیونگ بعد به ایملدا نگاه کرد هرجور شده باید جلوش و میگرفت پس لب زد"از گذشته تلخت خبر داری؟"
۴۰.۶k
۰۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.