اولین تجربه با تو
اولین تجربه با تو
پارت ۱
بعد از کارم با موتور داشتم برمیگشتم خونه که چشمم به یه کافه افتاد رفتم داخل و یه قهوه سفارش دادم.وقتی سفارشم رو گرفتم داشتم میومدم بیرون که با ضربه ای که به سرم خورد بیهوش شدم و دیگه چیزی حالیم نشد ..........
من بیون کیونگم.۲۳ سالمه و مدیر یک شرکت طراحی لباس به نام لویی ویتون هستم.وقتی شش سالم بود توی یک تصادف پدر و مادرم رو از دست دادم.تا هفت سالگی توی پرورشگاه بودم ولی یه روز یه زن و مردی من رو به سرپرستی قبول کردن و از اون روز به بعد با نامادریم و ناپدریم زندگی میکنم
وقتی داشتم لباس های جدید رو طراحی میکردم در اتاق زده شد
-بله؟
منشی:اجازه هست بیام تو؟
-بیا داخل....
منشی:خانم از طرف یک برند پیشنهاد همکاری گرفتید قبول کنیم؟
-پیشنهاد همکاری؟
منشی:بله
-از کودوم برند؟
منشی:برند کلوین کلاین
-ایده بدی به نظر نمیاد...قبول کن
منشی:چشم.فقط چه روزی و چه ساعتی؟
-فردا ساعت ۶ غروب
منشی:متوجه شدم.با من کاری ندارید؟
-میتونی بری
منشی:بله
بعد از چند ساعت کارام تموم شد و به سمت خونه راه افتادم
سوار ماشینم شدم و به سمت خونه حرکت کردم
داخل خونه:
(پدر کیونگ:پ.ک.ی مادر کیونگ:م.ک.ی)
آجوما:سلام خانم
بقیه خدمتکارا:سلام خانم
-سلام
پ.ک.ی:سلام دخترم
-سلام پدر
پ.ک.ی:خسته نباشی
-ممنونم
م.ک.ی:سلام دخترم خسته نباشی
-سلام مادر.ممنونم
م.ک.ی:برو کارتو بکن بعد بیا شام بخور
-ممنونم اما گشنم نیست.میرم استراحت کنم
م.ک.ی:باشه دخترم هرجور راحتی
-شب بخیر
رفتم بالا لباس هام رو عوض کردم و افتادم روی تخت و به همکاری با یه برند دیگه فکر میکردم.تو همین فکرا بودم که نفهمیدم کی خوابم برد
(صبح)
کیونگ
.......-
پارت ۱
بعد از کارم با موتور داشتم برمیگشتم خونه که چشمم به یه کافه افتاد رفتم داخل و یه قهوه سفارش دادم.وقتی سفارشم رو گرفتم داشتم میومدم بیرون که با ضربه ای که به سرم خورد بیهوش شدم و دیگه چیزی حالیم نشد ..........
من بیون کیونگم.۲۳ سالمه و مدیر یک شرکت طراحی لباس به نام لویی ویتون هستم.وقتی شش سالم بود توی یک تصادف پدر و مادرم رو از دست دادم.تا هفت سالگی توی پرورشگاه بودم ولی یه روز یه زن و مردی من رو به سرپرستی قبول کردن و از اون روز به بعد با نامادریم و ناپدریم زندگی میکنم
وقتی داشتم لباس های جدید رو طراحی میکردم در اتاق زده شد
-بله؟
منشی:اجازه هست بیام تو؟
-بیا داخل....
منشی:خانم از طرف یک برند پیشنهاد همکاری گرفتید قبول کنیم؟
-پیشنهاد همکاری؟
منشی:بله
-از کودوم برند؟
منشی:برند کلوین کلاین
-ایده بدی به نظر نمیاد...قبول کن
منشی:چشم.فقط چه روزی و چه ساعتی؟
-فردا ساعت ۶ غروب
منشی:متوجه شدم.با من کاری ندارید؟
-میتونی بری
منشی:بله
بعد از چند ساعت کارام تموم شد و به سمت خونه راه افتادم
سوار ماشینم شدم و به سمت خونه حرکت کردم
داخل خونه:
(پدر کیونگ:پ.ک.ی مادر کیونگ:م.ک.ی)
آجوما:سلام خانم
بقیه خدمتکارا:سلام خانم
-سلام
پ.ک.ی:سلام دخترم
-سلام پدر
پ.ک.ی:خسته نباشی
-ممنونم
م.ک.ی:سلام دخترم خسته نباشی
-سلام مادر.ممنونم
م.ک.ی:برو کارتو بکن بعد بیا شام بخور
-ممنونم اما گشنم نیست.میرم استراحت کنم
م.ک.ی:باشه دخترم هرجور راحتی
-شب بخیر
رفتم بالا لباس هام رو عوض کردم و افتادم روی تخت و به همکاری با یه برند دیگه فکر میکردم.تو همین فکرا بودم که نفهمیدم کی خوابم برد
(صبح)
کیونگ
.......-
۵.۲k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.