پارت چهل و ششم where are you کجایی به روایت زیحا:
الی رو به روی رزالین نشست.زیر میز کفشش را در اورد تا از دردش خلاص شود. پایش را تکان داد تا کمی به ان هوا برسد.وقتی منوی سفارشات را جلوی انها گذاشتند،رزالین کلمه ای گفت که الی نفهمید.قیافه ی متفکرانه ای به خود گرفت و اخم کرده بود تا اسم یکی از غذاها را بگوید و از فشار خلاص شود.سرانجام با انگشت به گارسون نشان داد بعد گارسون چیزی گفت و رفت.الی سرش را در رستوران چرخاند تا به حال جایی مانند ان در عمرش نرفته بود هر چند امروز به مکان هایی میرفت که تا به حال نرفته بود.نوشته روی فرم گارسونی که در حال رفتن بود را خواند:"رستوران فرانس" یک لحظه رنگش پرید وقتی فهمید به رستوران فرانسوی امده و او کارت بانکی اش را با خود نیاورده.
"تو از خودت بگو الی"
رزالین به لاک قرمز روی انگشتانش نگاه میکرد.
"من...خب شغل های زیادی رو امتحان کردم و باعث شده مهارت های زیادی داشته باشم."
"پس همه کاری میتونی انجام بدی."
الی سرش را پایین انداخت و خندید.
"یه جورایی"
"تنها زندگی میکنی؟"
"نه،کاملا"
رزالین موهایش را از دور گردن به پشت سر پرت کرد.
"یعنی چی؟"
" یه خواهر دارم که گاهی اوقات میاد پیشم."
گارسون غذایشان را روی میز چید.
"چه خوب.خواهر داشتن خیلی خوبه."
"همینطوره اما نه تا وقتی که از خودت بزرگتر باشه و هی بهت زور بگه."
دندان های زیبای رزالین وقتی خندید نمایان شد.گارسون بشقاب گوشت را جلوی او گذاشت.صدای لرزش روی ران پای الی نشان از پیام جدید بود.گوشی را از جیب اش بیرون اورد.جیمین پیام داده بود.
"همه چی مرتبه؟"
"بله اقای پارک."
"لطفا از حال رزالین بهم بگو."
"خیلی خوبه.با هم تو رستوران نشستیم و غذا میخوریم.میخوایم بیشتر با هم اشنا بشیم."
"خوبه.ممنونم الی مزاحمت نمیشم."
گارسون یک بشقاب با محتوای ناشناخته رویش را جلوی الی قرار داد.
"یا مسیح این دیگه چیه؟"
الی خم شد و به غذای روبه رویش زل زد.
"خرچنگه عزیزم."
"چی؟"
"تو از خودت بگو الی"
رزالین به لاک قرمز روی انگشتانش نگاه میکرد.
"من...خب شغل های زیادی رو امتحان کردم و باعث شده مهارت های زیادی داشته باشم."
"پس همه کاری میتونی انجام بدی."
الی سرش را پایین انداخت و خندید.
"یه جورایی"
"تنها زندگی میکنی؟"
"نه،کاملا"
رزالین موهایش را از دور گردن به پشت سر پرت کرد.
"یعنی چی؟"
" یه خواهر دارم که گاهی اوقات میاد پیشم."
گارسون غذایشان را روی میز چید.
"چه خوب.خواهر داشتن خیلی خوبه."
"همینطوره اما نه تا وقتی که از خودت بزرگتر باشه و هی بهت زور بگه."
دندان های زیبای رزالین وقتی خندید نمایان شد.گارسون بشقاب گوشت را جلوی او گذاشت.صدای لرزش روی ران پای الی نشان از پیام جدید بود.گوشی را از جیب اش بیرون اورد.جیمین پیام داده بود.
"همه چی مرتبه؟"
"بله اقای پارک."
"لطفا از حال رزالین بهم بگو."
"خیلی خوبه.با هم تو رستوران نشستیم و غذا میخوریم.میخوایم بیشتر با هم اشنا بشیم."
"خوبه.ممنونم الی مزاحمت نمیشم."
گارسون یک بشقاب با محتوای ناشناخته رویش را جلوی الی قرار داد.
"یا مسیح این دیگه چیه؟"
الی خم شد و به غذای روبه رویش زل زد.
"خرچنگه عزیزم."
"چی؟"
۲.۳k
۰۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.