اشک های خاکستری
اشک های خاکستری
#پارت۲
که یهو یه پسر با لباسای مشکی و کلاهی ک تقریبا صورتشو میپوشوند بهم خورد
_ یااا جلوتو نگا کن دختره ی...
ادامه ی حرفشو خورد و با اخم نگام کرد...
+ عا... ببخشید حواسم نبود
_ از این به بعد مراقب باش !
جمله آخرشو آروم و با لحن جدیی گفت... تعظیم نود درجه کردم و دوباره ازش عذرخواهی کردم.. چشماش....
من قبلا اون چشمارو یجایی دیده بودم...
به پیاده رو رسیدمو منتظر جیمین موندم...
× یاا مجنون کوچولو
سرمو سمت صدا چرخوندم... یه ون مشکی با شیشه های دودی که یکم شیشه جلوش پایین بود...
+ آنیونگگگ پارک جیمین !
گفتن اسمش کافی بود تا نگاه های همه سمت ما برگرده...
پارک جیمین... عینک و ماسکم نمیتونست مانع شناسایی فنا بشه... طرفداراش چشم بسته هم میتونستن تشخیصش بدن
÷ ا.ت شییی بدووو
اینبار استفش بود که صدام میزد... کیم نامجون. بدوبدو رفتم سمت ماشین و نامجون قفل در عقبو باز کرد... رفتم تو.. نامجون راننده بود و جیمینم جلو نشسته بود... ماشین حرکت کرد.. ک جیمین سرشو عقب برگردوند...
نیشگون محکمی از بازوم گرف...
+ آخخخخ بیشعور
× تا تو باشی تو خیابون اسممو صدا نزنی
سرمو یکم جلو بردم و از شونش گاز گرفتم
× آخخخخ یااااا وحشیییی
+ تا تو باشی مجنون کوچولو صدام نزنی
× دختره ی... مگ دروغ گفتم ؟ مجنون کوچولویی دیگه... وحشی... من یه آیدلم نباید سیاه و کبود برم پیش فنام آخخخ نامجونا ببین...
لباسشو آورد پایین و جایی که گاز گرفته بودمو نشون داد... یکم قرمز شده بود... حقش بود
× یااا جاش موندهههه
نامجون تمام مدت داشت با گاز گرفتن لباش جلوی خنده هاشو میگرفت... راستش دلم واسه نامی میسوزه... اون تمام مدت باید مراقبشون باشه و غر زدناشونو تحمل کنه
+ اگیگیگیگیگی
در حال تلاش برای دراوردن ادای جیمین بودم ک ماشین ایستاد...
+ چرا وایستادی ؟!
÷ جونگکوکم باید برسونم کمپانی خب
+ یااا صب کن... منظورت همون جی کیه ؟؟؟
#پارت۲
که یهو یه پسر با لباسای مشکی و کلاهی ک تقریبا صورتشو میپوشوند بهم خورد
_ یااا جلوتو نگا کن دختره ی...
ادامه ی حرفشو خورد و با اخم نگام کرد...
+ عا... ببخشید حواسم نبود
_ از این به بعد مراقب باش !
جمله آخرشو آروم و با لحن جدیی گفت... تعظیم نود درجه کردم و دوباره ازش عذرخواهی کردم.. چشماش....
من قبلا اون چشمارو یجایی دیده بودم...
به پیاده رو رسیدمو منتظر جیمین موندم...
× یاا مجنون کوچولو
سرمو سمت صدا چرخوندم... یه ون مشکی با شیشه های دودی که یکم شیشه جلوش پایین بود...
+ آنیونگگگ پارک جیمین !
گفتن اسمش کافی بود تا نگاه های همه سمت ما برگرده...
پارک جیمین... عینک و ماسکم نمیتونست مانع شناسایی فنا بشه... طرفداراش چشم بسته هم میتونستن تشخیصش بدن
÷ ا.ت شییی بدووو
اینبار استفش بود که صدام میزد... کیم نامجون. بدوبدو رفتم سمت ماشین و نامجون قفل در عقبو باز کرد... رفتم تو.. نامجون راننده بود و جیمینم جلو نشسته بود... ماشین حرکت کرد.. ک جیمین سرشو عقب برگردوند...
نیشگون محکمی از بازوم گرف...
+ آخخخخ بیشعور
× تا تو باشی تو خیابون اسممو صدا نزنی
سرمو یکم جلو بردم و از شونش گاز گرفتم
× آخخخخ یااااا وحشیییی
+ تا تو باشی مجنون کوچولو صدام نزنی
× دختره ی... مگ دروغ گفتم ؟ مجنون کوچولویی دیگه... وحشی... من یه آیدلم نباید سیاه و کبود برم پیش فنام آخخخ نامجونا ببین...
لباسشو آورد پایین و جایی که گاز گرفته بودمو نشون داد... یکم قرمز شده بود... حقش بود
× یااا جاش موندهههه
نامجون تمام مدت داشت با گاز گرفتن لباش جلوی خنده هاشو میگرفت... راستش دلم واسه نامی میسوزه... اون تمام مدت باید مراقبشون باشه و غر زدناشونو تحمل کنه
+ اگیگیگیگیگی
در حال تلاش برای دراوردن ادای جیمین بودم ک ماشین ایستاد...
+ چرا وایستادی ؟!
÷ جونگکوکم باید برسونم کمپانی خب
+ یااا صب کن... منظورت همون جی کیه ؟؟؟
۱.۶k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.