p39 🩸
ویو یوری سا :
برگشتم سمت میز خودمون .... فقط تام بود جین و یوچان نبودن ....
یوری : تام پس جین کجاست ....؟
تام : پایینه ....
همین که اسمشو گرفتم زنگ زد .... جواب دادم
جین : کجایی بیا بریم ...
یوری ؛ ومدم ...
که چشمم به همون پسره افتاد ...... که یه دختر کنارش نشسته بود انگار دختره خیلی ترسیده بود .... پسره کنار همون نرده های شیشه ای نشسته بود
اون پسره عوضی داشت دختر رو اذیت میکرد ... رفتم سمتش ....
پسره : او لیدی زیبا ومدی ...
رو به رفیق هاش کر گفت نگاه کنید
پسره : این هون خوشگلست که بهتون گفتم باید پرواز کنید تا بتونید بگیریدش ....
پامو گذاشتم روی صندلی که نشسته بود ....
بهم نگاه کرد ...
یوری : پس پرواز کردن رو دوست داری ...
پسره : برای تو که چرا .....
ویو تام :
وقتی یوری سا رفت سمت پسره منم رفتم پایین ....
که همنش کنم ....
تام :همه از وسط برید کنار .... سریع ....
خوب میدونستم که قراره چیکار کنه و منم نمیتونستم جلوشو بگیرم ....
جین ومد کنارم ....
جین : چی شده ... ؟
تام : یوری میخام به یکی پرواز کردن یاد بده ....
جین : چرا نمیری جلوشو نمیگیری ....
جین سریع رفت سمت بله ها که یهو صدای شکست شیشه و جیغ پسره رفت بالا .... رسمن انداختش پایین ...
جین سر پله ها موند ....
ویو یوری :
خیلی روی مخم بود .... همش میخاست پرواز کنه منم کاری کردم که پرواز کنه .... پامو محکم هول دادم که صندلی با شتاب خورد به شیشه پشت سرش و شیشه شکست افتاد پایین .... رو به رفیق هاش کردم ...
یوری : شما هم دوست دارید پرواز کنید ....
پسره : نه نه ( با لوکنت )
یوری : افرین ... پاشو بریم پایین .... دختر پاشد باهام ومد پایین ....
که همه داشتند بهم نگاه میکردند .... رفتم سمت پسره ... که افتاده بود پایین کنارش روز یکی از زانو هام نشستم ...
یوری : پرواز میکنی به فکر سقوط کردنش هم باش ....
ویو جونگ کوک :
داشتم با رقیب جدیدم حرف میزدم که یکی از پله ها ومد گفت وسط رو خالی کنید .... همه دیدن یه طرف .... وقتی بهش نگاه کردم شوک بدنمو گرفت این تامه تام خودش ....
جونگ کوک : جسیکا تو همو کسی که میبینم رو میبینی ....
جسیکا : معلومه که میبینم ....
جونگ کوک جسیکا : تام ....
بعد همو نگاه کردیم .... چطور ممکنه اخه بعد 13 سال
که با صدای شیشه از افکارم ومدم بیرون .....
که یکی با صندلی از بالا افتاد پایین ارتفایش زیاد نبود مطمئن بودم که در حد دست پا میشکنه .... که با کسی که ومد پایین که شوکم بیشتر شد .... لیا ...
برگشتم سمت میز خودمون .... فقط تام بود جین و یوچان نبودن ....
یوری : تام پس جین کجاست ....؟
تام : پایینه ....
همین که اسمشو گرفتم زنگ زد .... جواب دادم
جین : کجایی بیا بریم ...
یوری ؛ ومدم ...
که چشمم به همون پسره افتاد ...... که یه دختر کنارش نشسته بود انگار دختره خیلی ترسیده بود .... پسره کنار همون نرده های شیشه ای نشسته بود
اون پسره عوضی داشت دختر رو اذیت میکرد ... رفتم سمتش ....
پسره : او لیدی زیبا ومدی ...
رو به رفیق هاش کر گفت نگاه کنید
پسره : این هون خوشگلست که بهتون گفتم باید پرواز کنید تا بتونید بگیریدش ....
پامو گذاشتم روی صندلی که نشسته بود ....
بهم نگاه کرد ...
یوری : پس پرواز کردن رو دوست داری ...
پسره : برای تو که چرا .....
ویو تام :
وقتی یوری سا رفت سمت پسره منم رفتم پایین ....
که همنش کنم ....
تام :همه از وسط برید کنار .... سریع ....
خوب میدونستم که قراره چیکار کنه و منم نمیتونستم جلوشو بگیرم ....
جین ومد کنارم ....
جین : چی شده ... ؟
تام : یوری میخام به یکی پرواز کردن یاد بده ....
جین : چرا نمیری جلوشو نمیگیری ....
جین سریع رفت سمت بله ها که یهو صدای شکست شیشه و جیغ پسره رفت بالا .... رسمن انداختش پایین ...
جین سر پله ها موند ....
ویو یوری :
خیلی روی مخم بود .... همش میخاست پرواز کنه منم کاری کردم که پرواز کنه .... پامو محکم هول دادم که صندلی با شتاب خورد به شیشه پشت سرش و شیشه شکست افتاد پایین .... رو به رفیق هاش کردم ...
یوری : شما هم دوست دارید پرواز کنید ....
پسره : نه نه ( با لوکنت )
یوری : افرین ... پاشو بریم پایین .... دختر پاشد باهام ومد پایین ....
که همه داشتند بهم نگاه میکردند .... رفتم سمت پسره ... که افتاده بود پایین کنارش روز یکی از زانو هام نشستم ...
یوری : پرواز میکنی به فکر سقوط کردنش هم باش ....
ویو جونگ کوک :
داشتم با رقیب جدیدم حرف میزدم که یکی از پله ها ومد گفت وسط رو خالی کنید .... همه دیدن یه طرف .... وقتی بهش نگاه کردم شوک بدنمو گرفت این تامه تام خودش ....
جونگ کوک : جسیکا تو همو کسی که میبینم رو میبینی ....
جسیکا : معلومه که میبینم ....
جونگ کوک جسیکا : تام ....
بعد همو نگاه کردیم .... چطور ممکنه اخه بعد 13 سال
که با صدای شیشه از افکارم ومدم بیرون .....
که یکی با صندلی از بالا افتاد پایین ارتفایش زیاد نبود مطمئن بودم که در حد دست پا میشکنه .... که با کسی که ومد پایین که شوکم بیشتر شد .... لیا ...
۳.۵k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.