عشق ناتمام
پارت ۲۵
ت : چشمام رو باز کردم تو یه اتاق بودم بهم سروم وصل کرده بودن
دکتر : حالتون خوبه خانم ا/ت
ت : خوبم اینجا چی کار میکنم
دکتر : آقای جئون شما رو آوردن اینجا
ت : چرا مگه چیشده بهم
دکتر : یه نفر شما رو گروگان گرفته بود و افراد آقای جئون شما رو نجات دادن
ت : بچم بچم حالش خوبه
دکتر : بله حال دخترتون خوبه
ت : دختره
دکتر : بله و الان تحت مراقبت هستن
ت : یعنی چی من که تازه ۲ ماه بود حامله بودم
دکتر : راستش خانم ا/ت شما ۷ ماه بود که تو کما بودید آقای جئون خیلی برا شما گریه کردن اما بالاخره بهوش اومدین و حالوت خوبه
ت : یعنی چی من هیچی یادم نمیاد فقط یادم میاد یه آمپول بهم زدن
دکتر : بله اون آمپول باعث شدن شما ۷ ماه تو کما باشید
ت : میشه جونگ کوک صدا بزنید
دکتر : بله
جونگ کوک اومد
ک : عشقم حالت خوبه جاییت درد نمیکنه ( هول و گریه )
ت : خوبم کوک آروم باش ( گریه )
ک : خیلی دلم برات تنگ شده بود ا/ت دیگه هیچوقت تنهام نزار لطفا
ت : باشه قول میدم دیگه تنهات نزارم
ک : قول
ت : قول
ت : دخترم کجاست میخوام ببینمش
ک : الان به پرستار میگم بچمون رو بیاره
ت : باشه
کوک رفت به پرستار گفت بچشون رو بیارن
ک : بیا اینم بچمون خیلی کوچولو و کیوته
ت : وقتی دخترم رو دیدم نا خواسته اشک تو چشمام سرازیر شد و می ریخت
ک : عشقم گریه نکن
ت : ک .... کوک خ ...... خیلی کوچولو هست
ک : اره
یه هفته بعد
کوک : عشقم بیا دیگه
ت : اومدم دارم میام
ک : بدو الان دیرمون میشه
ت : اومدم
ا/ت و کوک و آرا به خوبی و خوشی باهم زندگی کردی و الان دارن میرن مسافرت الان آرا ۵ سالشه
آرا : دالا ( بابا )
کوک : جونم بابایی
آرا : چی میلسیم ( کی میرسیم )
کوک : رسیدیم بابایی
آرا : هولا هولا هولا ( هورا هورا هورا )
ا/ت و کوک : 😂😂
پایان امیدوارم از این فیک خوشتون اومده باشه عزیزانم تا فیک بعدی بای بای 🖐🖐
لایک و کامنت یادت نره ❤🤳🤳
ت : چشمام رو باز کردم تو یه اتاق بودم بهم سروم وصل کرده بودن
دکتر : حالتون خوبه خانم ا/ت
ت : خوبم اینجا چی کار میکنم
دکتر : آقای جئون شما رو آوردن اینجا
ت : چرا مگه چیشده بهم
دکتر : یه نفر شما رو گروگان گرفته بود و افراد آقای جئون شما رو نجات دادن
ت : بچم بچم حالش خوبه
دکتر : بله حال دخترتون خوبه
ت : دختره
دکتر : بله و الان تحت مراقبت هستن
ت : یعنی چی من که تازه ۲ ماه بود حامله بودم
دکتر : راستش خانم ا/ت شما ۷ ماه بود که تو کما بودید آقای جئون خیلی برا شما گریه کردن اما بالاخره بهوش اومدین و حالوت خوبه
ت : یعنی چی من هیچی یادم نمیاد فقط یادم میاد یه آمپول بهم زدن
دکتر : بله اون آمپول باعث شدن شما ۷ ماه تو کما باشید
ت : میشه جونگ کوک صدا بزنید
دکتر : بله
جونگ کوک اومد
ک : عشقم حالت خوبه جاییت درد نمیکنه ( هول و گریه )
ت : خوبم کوک آروم باش ( گریه )
ک : خیلی دلم برات تنگ شده بود ا/ت دیگه هیچوقت تنهام نزار لطفا
ت : باشه قول میدم دیگه تنهات نزارم
ک : قول
ت : قول
ت : دخترم کجاست میخوام ببینمش
ک : الان به پرستار میگم بچمون رو بیاره
ت : باشه
کوک رفت به پرستار گفت بچشون رو بیارن
ک : بیا اینم بچمون خیلی کوچولو و کیوته
ت : وقتی دخترم رو دیدم نا خواسته اشک تو چشمام سرازیر شد و می ریخت
ک : عشقم گریه نکن
ت : ک .... کوک خ ...... خیلی کوچولو هست
ک : اره
یه هفته بعد
کوک : عشقم بیا دیگه
ت : اومدم دارم میام
ک : بدو الان دیرمون میشه
ت : اومدم
ا/ت و کوک و آرا به خوبی و خوشی باهم زندگی کردی و الان دارن میرن مسافرت الان آرا ۵ سالشه
آرا : دالا ( بابا )
کوک : جونم بابایی
آرا : چی میلسیم ( کی میرسیم )
کوک : رسیدیم بابایی
آرا : هولا هولا هولا ( هورا هورا هورا )
ا/ت و کوک : 😂😂
پایان امیدوارم از این فیک خوشتون اومده باشه عزیزانم تا فیک بعدی بای بای 🖐🖐
لایک و کامنت یادت نره ❤🤳🤳
۲۱.۰k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.