عکس بسی بی ربط به پارت😐
عکس بسی بی ربط به پارت😐
:«لازمه بگم دوست دارم...؟؟؟
:تک پارتی از هانما شوجی
⭕توجه⭕: بچه ها این برای اینکه فعالیتام زیاد باشه تا شما تو پست قبلی هم انتخاب کنید. و کسی درخواستی نداده از هانما بنویسم همونطور که گفتم برای فعالیت های بیشتر❗❗❗
هوا خیلی سرد بود و برف میومد و نسیم خنک و ملایمی می وزید.
دختر مو صورتی پتوی ابی اش رو دور خودش میپیچید و از درد نمیتونست بخوابه بعد از دعوا با گنگ تومان بدنش زخم و زیلی شده بود و نا ی راه رفتن رو نداشت....
خیلی حوصلش سر رفته بود که گوشیش زنگ میخوره:
ا/ت:یعنی.... یعنی کی میتونه با.. باشه .... ا.... الو؟؟؟
هانما: هعییییی سلااامممم موش موشیی من حالت چطوره ^^؟؟؟
ا/ت: ها... هانما.. تو.... تویی من م... م... من یکمی بدنم... ب.. بدنم درد میکنه نه.. نمیتونم راه ب.برم
هانما: ها؟ خوبی؟ بنظرم که خوب نمیای خب عیبی نداره من میام پیشت سایونارا^^[ قطع کرد]
ا/ت: هانما...... هااااننممممااااا لازم نیست که..... وایی یعنی داره میاد؟؟؟
تو دل ا/ت یه ذوق و یه استرس ریزی موج میزد اون خیلی وقته هانما رو دوست داره اون ۲ سالی هست که با هانما رفیق جینگه ا/ت به زور خودشو از رو تخت بلند کرد و سمت در رفت تا هانما بیاد و وقتی رسید به در هانما زنگ درو زد و ا/ت هم درو باز کرد :
هانما: یووو ا/ت چان بیبی خب تو با این حال خرابت چطوری اومدی عزیزم؟
ا/ت: هعی من بیبی تو نیستم.....
هانما: *میخنده* هستی مطمعنم که هستی حالا بگذریم وسیله اوردم برای پانسمانت اجازه هست لیدی من؟؟؟
ا/ت با صورت خجالتی به هانما اجازه پانسمانش رو داد و وقتی رو صندلی نشسته بود صورتشو اونور کرد تا هانما پانسمانش کنه و هانما با صورت سرخ ا/ت روبه رو شد!!!
ا/ت نمیدونست به هانما بگه که عاشقشه یا نه ولی هانما بحثی رو شروع کرد
هانما: خب.... بگو ببینم توی این مدت متوجه شدم که وقتی پیشمی مداوم صورتت سرخه و عصبی هستی..... دلیلش؟
ا/ت: این دیگه چه سوالیه درزم این طور نی....
هانما: هوم.... واقعا ... باشه ولی یکی بهم گفت دوسم داره
ا/ت هم عصبی شد و یقه ی هانما رو گرفت و گفت : کی!!!
هانما : دیدی دوسم داری ..... همینکه تو اینقدر غیرتی میشی میفهمم دوسم داری لازمه بگم دوست دارم....؟؟؟
ا/ت هم تو شوک بود اون باعث شد هانما هم به طور نا مفهومی بهش اعتراف کنه چند لحظه سکوت سنگینی بینشون بود ا/ت فکر میکرد هانما برای کرم ریزی این لغب لیدی بیبی و.....
بهش میده ولی اون نمیدونست که هانما چققددددررررر اونو دوست داره و عاشقشه تو دعوا ها از ا/ت دفاع میکرد و تو تنهایی های ا/ت این هانما بود که ا/ت رو میخندوند تا ا/ت دیگه ناراحت نباشه بعد از کمی سکوت ا/ت هانما رو بغل کرد و گفت: دوست دارم
هانما: من بیشتر بیبی من.....!!!!
میدونم چرت شد به روم نیارین.....!!!!!
:«لازمه بگم دوست دارم...؟؟؟
:تک پارتی از هانما شوجی
⭕توجه⭕: بچه ها این برای اینکه فعالیتام زیاد باشه تا شما تو پست قبلی هم انتخاب کنید. و کسی درخواستی نداده از هانما بنویسم همونطور که گفتم برای فعالیت های بیشتر❗❗❗
هوا خیلی سرد بود و برف میومد و نسیم خنک و ملایمی می وزید.
دختر مو صورتی پتوی ابی اش رو دور خودش میپیچید و از درد نمیتونست بخوابه بعد از دعوا با گنگ تومان بدنش زخم و زیلی شده بود و نا ی راه رفتن رو نداشت....
خیلی حوصلش سر رفته بود که گوشیش زنگ میخوره:
ا/ت:یعنی.... یعنی کی میتونه با.. باشه .... ا.... الو؟؟؟
هانما: هعییییی سلااامممم موش موشیی من حالت چطوره ^^؟؟؟
ا/ت: ها... هانما.. تو.... تویی من م... م... من یکمی بدنم... ب.. بدنم درد میکنه نه.. نمیتونم راه ب.برم
هانما: ها؟ خوبی؟ بنظرم که خوب نمیای خب عیبی نداره من میام پیشت سایونارا^^[ قطع کرد]
ا/ت: هانما...... هااااننممممااااا لازم نیست که..... وایی یعنی داره میاد؟؟؟
تو دل ا/ت یه ذوق و یه استرس ریزی موج میزد اون خیلی وقته هانما رو دوست داره اون ۲ سالی هست که با هانما رفیق جینگه ا/ت به زور خودشو از رو تخت بلند کرد و سمت در رفت تا هانما بیاد و وقتی رسید به در هانما زنگ درو زد و ا/ت هم درو باز کرد :
هانما: یووو ا/ت چان بیبی خب تو با این حال خرابت چطوری اومدی عزیزم؟
ا/ت: هعی من بیبی تو نیستم.....
هانما: *میخنده* هستی مطمعنم که هستی حالا بگذریم وسیله اوردم برای پانسمانت اجازه هست لیدی من؟؟؟
ا/ت با صورت خجالتی به هانما اجازه پانسمانش رو داد و وقتی رو صندلی نشسته بود صورتشو اونور کرد تا هانما پانسمانش کنه و هانما با صورت سرخ ا/ت روبه رو شد!!!
ا/ت نمیدونست به هانما بگه که عاشقشه یا نه ولی هانما بحثی رو شروع کرد
هانما: خب.... بگو ببینم توی این مدت متوجه شدم که وقتی پیشمی مداوم صورتت سرخه و عصبی هستی..... دلیلش؟
ا/ت: این دیگه چه سوالیه درزم این طور نی....
هانما: هوم.... واقعا ... باشه ولی یکی بهم گفت دوسم داره
ا/ت هم عصبی شد و یقه ی هانما رو گرفت و گفت : کی!!!
هانما : دیدی دوسم داری ..... همینکه تو اینقدر غیرتی میشی میفهمم دوسم داری لازمه بگم دوست دارم....؟؟؟
ا/ت هم تو شوک بود اون باعث شد هانما هم به طور نا مفهومی بهش اعتراف کنه چند لحظه سکوت سنگینی بینشون بود ا/ت فکر میکرد هانما برای کرم ریزی این لغب لیدی بیبی و.....
بهش میده ولی اون نمیدونست که هانما چققددددررررر اونو دوست داره و عاشقشه تو دعوا ها از ا/ت دفاع میکرد و تو تنهایی های ا/ت این هانما بود که ا/ت رو میخندوند تا ا/ت دیگه ناراحت نباشه بعد از کمی سکوت ا/ت هانما رو بغل کرد و گفت: دوست دارم
هانما: من بیشتر بیبی من.....!!!!
میدونم چرت شد به روم نیارین.....!!!!!
۱۲.۲k
۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.