گروگان عشق
گروگان عشق
پارت 77 (پارت اخر )
.
ماوی رفت خونه تهیونگ هنوز خواب بود لباسی که برای اولین بار تهیونگ رو دیده بود یعنی همون لباسی که توی پارتی پوشیده بود رو پوشید موهاشو بست و میکاپ ساده ای کرد بعد بدون اینکه کسی بفهمه رفت بیرون
1 ساعت بعد
ماوی کلی با خودش جر و بحث کرد ولی بعدش تصمیم گرفت که تهیونگ رو ببخشه. برای همین بهش زنگ زد
مکالمه
-الو... خوابالود...
+... نفس عمیق.... تهیونگ
-ماوی. تو کی رفتی؟
+مهم نیست تهیونگ میگم میشه بیای ساحل
-آااا برای چی؟
+بیا کارت دارم
-اتفاقی افتاده؟
+اممم اره
-چ. چیشده؟
+نترس اتفاق خوبیه
-و. واقعا؟
+اره.زود حاضر شو بیا
-ب. باش
+تهیونگ.یه لباس خوب بپوش
-چشم
پایان مکالمه
-تعجب کردم یعنی چی شده؟ بلند شدم برای اینکه گفت یه لباس خوب بپوشم کت شلوار مشکی پوشیدم و ساعتمو بستم ادکلن تلخمو زدم موها شونه کردم و رفتم پایین
$ٱووو تهیونگ چه جذاب شدی... لبخند...
-مرسی
$واسه کی خودتو انقدر جذاب کردی
-به نظرت واسه باید بکنم؟
$ماوی؟
-افرین
*خدایی؟ کجا میخوای بری؟
-ساحل
*برای چی؟
-خودمم نمیدونم ولی ماوی میخواد یه خبر خوب بهم بده
# بابایی میشه منم بیام
*اره ما هم بیایم
-نمیدونمم اخه نگفت بقیه هم بیان
$ما دور وایمیسیم
-خب باشه
*ملک بدو بریم بالا.... لبخند...
# بریییممم
10 مین بعد
همه حاضر شده بودن و سوار ماشینا شده بودن. غروب بود هوا خیلی خوب بود
5 مین بعد
-رسیدیم ساحل. اولش ماوی رو ندیدم ولی
+تهیونگ رو دیدم براش دست تکون دادم یه لحظه وایساد ولی بعدش اومد
-همون.. همون لباسیه که وقتی برای اولین بار دیدمش پوشیده بودش
$ما دور وایساده بودیم و میدیدمشون
-ماوی. چیزی شده؟
+اره
-چیشده؟ چرا این لباس رو پوشیدی؟
+خوشت نیومد؟
-چرا. خیلی خوشم اومد. ماوی بگو چیشده دارم سکته میزنم
+تهیونگ.من...
-تو؟
+من.باردارم.... لبخند...
-چ. چی؟ شوخی میکنی...تعجب...
+من باهات شوخی دارم؟... لبخند...
-چ. چی. تو واقعا بارداری؟
+اوهوم
-یعنی الان من برای بار دوم دارم بابا میشم... ذوق..
+بلههه... لبخند...
-ماوی.... خرذوق...
$یهو تهونگ ماوی رو یه جوری بغل کرد گفتم اتفاقی افتاده
+وایسا
-چیشده... لبخند...
+هنوز یه خبرم مونده
-بازم!... ذوق...
+اوهوم
-چی
+تهیونگ.من تورو
-منو؟
+تهیونگ من تورو بخشیدم. میخوام دوباره باهات زندگی کنم.... لبخند...
-.... تو چشماش اشک ذوق پر میشه....
+تهیونگ؟
-ماوی تو. واقعا داری میگی( خودم گریم گرفت😐🚶♀️✨)
+اره.میخوام دوباره باهات بخوابم. دوباره باهات دعوا کنم بعد باهم اشتی کنیم. دوباره میخوام عادی زندگی کنیم
-ماوی من. نمیدونم چی بگم
+تهیونگ من دوست دارم. بیشتر از اون چیزی فکرشو بکنی دوست دارم
پارت 77 (پارت اخر )
.
ماوی رفت خونه تهیونگ هنوز خواب بود لباسی که برای اولین بار تهیونگ رو دیده بود یعنی همون لباسی که توی پارتی پوشیده بود رو پوشید موهاشو بست و میکاپ ساده ای کرد بعد بدون اینکه کسی بفهمه رفت بیرون
1 ساعت بعد
ماوی کلی با خودش جر و بحث کرد ولی بعدش تصمیم گرفت که تهیونگ رو ببخشه. برای همین بهش زنگ زد
مکالمه
-الو... خوابالود...
+... نفس عمیق.... تهیونگ
-ماوی. تو کی رفتی؟
+مهم نیست تهیونگ میگم میشه بیای ساحل
-آااا برای چی؟
+بیا کارت دارم
-اتفاقی افتاده؟
+اممم اره
-چ. چیشده؟
+نترس اتفاق خوبیه
-و. واقعا؟
+اره.زود حاضر شو بیا
-ب. باش
+تهیونگ.یه لباس خوب بپوش
-چشم
پایان مکالمه
-تعجب کردم یعنی چی شده؟ بلند شدم برای اینکه گفت یه لباس خوب بپوشم کت شلوار مشکی پوشیدم و ساعتمو بستم ادکلن تلخمو زدم موها شونه کردم و رفتم پایین
$ٱووو تهیونگ چه جذاب شدی... لبخند...
-مرسی
$واسه کی خودتو انقدر جذاب کردی
-به نظرت واسه باید بکنم؟
$ماوی؟
-افرین
*خدایی؟ کجا میخوای بری؟
-ساحل
*برای چی؟
-خودمم نمیدونم ولی ماوی میخواد یه خبر خوب بهم بده
# بابایی میشه منم بیام
*اره ما هم بیایم
-نمیدونمم اخه نگفت بقیه هم بیان
$ما دور وایمیسیم
-خب باشه
*ملک بدو بریم بالا.... لبخند...
# بریییممم
10 مین بعد
همه حاضر شده بودن و سوار ماشینا شده بودن. غروب بود هوا خیلی خوب بود
5 مین بعد
-رسیدیم ساحل. اولش ماوی رو ندیدم ولی
+تهیونگ رو دیدم براش دست تکون دادم یه لحظه وایساد ولی بعدش اومد
-همون.. همون لباسیه که وقتی برای اولین بار دیدمش پوشیده بودش
$ما دور وایساده بودیم و میدیدمشون
-ماوی. چیزی شده؟
+اره
-چیشده؟ چرا این لباس رو پوشیدی؟
+خوشت نیومد؟
-چرا. خیلی خوشم اومد. ماوی بگو چیشده دارم سکته میزنم
+تهیونگ.من...
-تو؟
+من.باردارم.... لبخند...
-چ. چی؟ شوخی میکنی...تعجب...
+من باهات شوخی دارم؟... لبخند...
-چ. چی. تو واقعا بارداری؟
+اوهوم
-یعنی الان من برای بار دوم دارم بابا میشم... ذوق..
+بلههه... لبخند...
-ماوی.... خرذوق...
$یهو تهونگ ماوی رو یه جوری بغل کرد گفتم اتفاقی افتاده
+وایسا
-چیشده... لبخند...
+هنوز یه خبرم مونده
-بازم!... ذوق...
+اوهوم
-چی
+تهیونگ.من تورو
-منو؟
+تهیونگ من تورو بخشیدم. میخوام دوباره باهات زندگی کنم.... لبخند...
-.... تو چشماش اشک ذوق پر میشه....
+تهیونگ؟
-ماوی تو. واقعا داری میگی( خودم گریم گرفت😐🚶♀️✨)
+اره.میخوام دوباره باهات بخوابم. دوباره باهات دعوا کنم بعد باهم اشتی کنیم. دوباره میخوام عادی زندگی کنیم
-ماوی من. نمیدونم چی بگم
+تهیونگ من دوست دارم. بیشتر از اون چیزی فکرشو بکنی دوست دارم
۶.۰k
۲۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.