𝓑𝓪𝓭 𝓫𝓸𝔂𝓼 𝓪𝓽 𝓼𝓬𝓱𝓸𝓸𝓵 p4🍷
ات: نیلا
نیلا: بله
ات: میشه شمارتو بدی بهت زنگ میزنم ساعت 6 بریم یه رستوران
نیلا : باشه لوکیشن خونت رو بده میام دنبالت
ات: باشه
✨بعد لوکیشن رو تو یه کاغذ نوشت ✨
ات: من برم بای
نیلا : بای
✨خونه ی ات✨
ات: خب ساعت 5 هست زود اماده شم ( اسلاید 1 مد موهای ات و اسلاید دوم لباس ات اسلاید سوم لباس نیلا)
ات ویو: موهامو خوشگل بستم و به لباس پوشیدن شروع کردم به ارایش کردن ملایم ولی اینبار با رژ قرمز
ساعت تقریبا 6 شده بود که به نیلا زنگ زدم و اومد دنبالم رفتیم به یه رستوران کلاسیک
نیلا: حلا کاری داشتی که گفتی بیام رستوران
ات : راستش اره، ببین تهیونگ ازت خوشش اومده
نیلا: واقعا خب منم دوسش دارم ( با خجالتی)
ات: اون گفت که کوک نمیزاره
نیلا : برا چی
ات( همه چیز رو براش تعریف کرد)
نیلا: اوخی دلم برای کوک سوخت
ات: منم ولی اون دختره نباید همچنین کاری میکرد
نیلا: اوهم
💙بعد غذاهاشون رو خوردن💙
🐞فردا صبح در مدرسه 🐞
ات : دیدم که نیلا و تهیونگ دارن تو حیاط پشتی دارن باهم حرف میزنن
و منم یه لبخند زدم
ات: ولی کوک کجاست
رفتم پیش تهیونگ و گفتم
ات : تهیونگ میدونی کوک کجاست
تهیونگ : هنوز نیومده چطور؟؟
ات: میخواستم در مورد شما باهاش حرف بزنم
ات: خب من برم
رفتم به حیاط ورودی دیدم کوک نشسته تو نیمکت و داره گریه میکنه
ات ویو: اون کوکه؟؟ برا چی داره گریه میکنه رفتم پیشش وقتی منو دید سریع اشکاش رو پاک کرد
کوک: چیشده
ات: من باید بپرسم
کوک: به تو هیچ ربطی نداره
ات: کوک من باید با تو حرف بزنم در مورد تهیونگ
کوک: چی تهیونگ چیزیش شده( ترس)
ات: نه ولی ( ماجرا رو گفتم)
ات: لطفا بزار باهم دوست بشن
کوک: هه من نمیخوام دوستم یه روز بخاطر یه دختر شکست عشقی بخوره
ات: ولی نیلا هم اونو دوست داره
کوک: تو چیزی نمیدونی
ات: من خیلی خوب میدونم که تو شکست عشقی خوردی
ببین کوک تو اینطوری نیستی تو نباید بخاطر یه دختر خودتو تغییر بدی و ناراحت بشی
که یهو دیدم کوک گریه کرد
ات ویو: دیدم کوک گریه کرد ومن هم بغلش کردم که یزره اروم شد
کوک: من خیلی متاسفم که کتکت زدم
ات: من میبخشمت
کوک: ( گریه)
💙الان بغل همن💙
کوک: من میرم کلاس
ات: نظرت چیه ها
کوک: میدونی هرچی خودشون دوس دارن 🙂
ات: ( لبخند)
کوک رفت
ات: کوک تو چرا انقد نازییییی
ات هم داشت میرفت کلاس که یهو همون دختره رو دید
ولی دختره داشت میرفت به یه اتاق ات هم دنبالش رفت
ات: تو کی هستی
دختره : ( خنده شیطانی)
ات : یهو دیدم که قدش بلند شد و پوستش سیاه شد داشت با چشمای قرمز بهم نگاه میکرد که یهو از حال رفتم نمیدونم چرا، هم ترسیده بودم و هم انگار منو هیپنوتیزم کرد
تو زمین دراز کشیده بودم که به هوش اومدم و دیدم کوک و نیلا نشستن پیشم و دارن بهم نگاه میکنن و همکلاسیام و معلم و مدیر هم بالای سرم بودن
کوک : ات حالت خوبه( ترس)
ات: من خوبم
نیلا: چه اتفاقی افتاد
ات: نمیدونم
معلم: ات پاشو بیا به اتاق مراقب ( همون جایی که تو مدرسه هست که شبیه یه اتاقی از اتاق های بیمارستانه و اونجا به مریض رسیدگی میکنن) تا اونجا پرستار بهت نگا کنه
ات: نمیتونم تکون بخورم
که یهو دیدم کوک براید استایل بغلم کرد و..
ادامه دارد........
ممنونم از همایت هاتون🎈
نیلا: بله
ات: میشه شمارتو بدی بهت زنگ میزنم ساعت 6 بریم یه رستوران
نیلا : باشه لوکیشن خونت رو بده میام دنبالت
ات: باشه
✨بعد لوکیشن رو تو یه کاغذ نوشت ✨
ات: من برم بای
نیلا : بای
✨خونه ی ات✨
ات: خب ساعت 5 هست زود اماده شم ( اسلاید 1 مد موهای ات و اسلاید دوم لباس ات اسلاید سوم لباس نیلا)
ات ویو: موهامو خوشگل بستم و به لباس پوشیدن شروع کردم به ارایش کردن ملایم ولی اینبار با رژ قرمز
ساعت تقریبا 6 شده بود که به نیلا زنگ زدم و اومد دنبالم رفتیم به یه رستوران کلاسیک
نیلا: حلا کاری داشتی که گفتی بیام رستوران
ات : راستش اره، ببین تهیونگ ازت خوشش اومده
نیلا: واقعا خب منم دوسش دارم ( با خجالتی)
ات: اون گفت که کوک نمیزاره
نیلا : برا چی
ات( همه چیز رو براش تعریف کرد)
نیلا: اوخی دلم برای کوک سوخت
ات: منم ولی اون دختره نباید همچنین کاری میکرد
نیلا: اوهم
💙بعد غذاهاشون رو خوردن💙
🐞فردا صبح در مدرسه 🐞
ات : دیدم که نیلا و تهیونگ دارن تو حیاط پشتی دارن باهم حرف میزنن
و منم یه لبخند زدم
ات: ولی کوک کجاست
رفتم پیش تهیونگ و گفتم
ات : تهیونگ میدونی کوک کجاست
تهیونگ : هنوز نیومده چطور؟؟
ات: میخواستم در مورد شما باهاش حرف بزنم
ات: خب من برم
رفتم به حیاط ورودی دیدم کوک نشسته تو نیمکت و داره گریه میکنه
ات ویو: اون کوکه؟؟ برا چی داره گریه میکنه رفتم پیشش وقتی منو دید سریع اشکاش رو پاک کرد
کوک: چیشده
ات: من باید بپرسم
کوک: به تو هیچ ربطی نداره
ات: کوک من باید با تو حرف بزنم در مورد تهیونگ
کوک: چی تهیونگ چیزیش شده( ترس)
ات: نه ولی ( ماجرا رو گفتم)
ات: لطفا بزار باهم دوست بشن
کوک: هه من نمیخوام دوستم یه روز بخاطر یه دختر شکست عشقی بخوره
ات: ولی نیلا هم اونو دوست داره
کوک: تو چیزی نمیدونی
ات: من خیلی خوب میدونم که تو شکست عشقی خوردی
ببین کوک تو اینطوری نیستی تو نباید بخاطر یه دختر خودتو تغییر بدی و ناراحت بشی
که یهو دیدم کوک گریه کرد
ات ویو: دیدم کوک گریه کرد ومن هم بغلش کردم که یزره اروم شد
کوک: من خیلی متاسفم که کتکت زدم
ات: من میبخشمت
کوک: ( گریه)
💙الان بغل همن💙
کوک: من میرم کلاس
ات: نظرت چیه ها
کوک: میدونی هرچی خودشون دوس دارن 🙂
ات: ( لبخند)
کوک رفت
ات: کوک تو چرا انقد نازییییی
ات هم داشت میرفت کلاس که یهو همون دختره رو دید
ولی دختره داشت میرفت به یه اتاق ات هم دنبالش رفت
ات: تو کی هستی
دختره : ( خنده شیطانی)
ات : یهو دیدم که قدش بلند شد و پوستش سیاه شد داشت با چشمای قرمز بهم نگاه میکرد که یهو از حال رفتم نمیدونم چرا، هم ترسیده بودم و هم انگار منو هیپنوتیزم کرد
تو زمین دراز کشیده بودم که به هوش اومدم و دیدم کوک و نیلا نشستن پیشم و دارن بهم نگاه میکنن و همکلاسیام و معلم و مدیر هم بالای سرم بودن
کوک : ات حالت خوبه( ترس)
ات: من خوبم
نیلا: چه اتفاقی افتاد
ات: نمیدونم
معلم: ات پاشو بیا به اتاق مراقب ( همون جایی که تو مدرسه هست که شبیه یه اتاقی از اتاق های بیمارستانه و اونجا به مریض رسیدگی میکنن) تا اونجا پرستار بهت نگا کنه
ات: نمیتونم تکون بخورم
که یهو دیدم کوک براید استایل بغلم کرد و..
ادامه دارد........
ممنونم از همایت هاتون🎈
۲۰.۵k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.